۱۳۸۸ دی ۲۸, دوشنبه

نو تایتل




شنبه ها همیشه تعیین کننده اس. مثل همیشه میرم سرکار.دیر شده. شب قبل بازم نخوابیدم. بازم سرفه . چرت می زنم تو راه. انگای دامیبیلی گوش می دم که تغییر روحیه بدم. پیامک های اول صبح .تلفن های اول صبح . هوای بهاری دیماه. کی حال داره بره سرکار
همچنان تلفنای مهناز که شدید رو اعصابمه

*
صولتی اینا امتحان دارن . خوشحالم که دیگه درس نمی خونم. هنوزم بعضی شبا خواب شب امتحان میبینم .صولتی نشسته و اهنگ دانلود می کنه.از یه خانومی که صداش مثل صدای مرتضی ،همکار آقای "ب" است ! آفای "ب" یه خانومه رو آورده می گه این همکار جدید ماست . دلم براش می سوزه،مظلوم تر از اونیه که تو دیوونه خونه ی اینا دووم بیاره روز اخر ثبت نامای پیام نوره!(از برکات حضرت تمدید ،هر روز ،روز آخره)خر تو خره. بیخودی شلوغه. خانوم "ن" زنگ زده می گه از منوی اژدر یه کپی واسه خانوم ِ بشارت بگیر
*
رضا کوجیرو اومده بود با قیافه ای شبیه اکوان دیو!نجاتی هم بود .خانوم سین هم بعدا اومد .امین اقا امتحان تنظیم داشت. از رو جزوش می خوند .کلا ربطی هم به تنظیم نداشت بیشتر به جزئیات پرداخته بود . خانوم سین رو تا یه جایی رسوندم و تو راه صحبت کردیم . گاهی وقتا تشخیص این که حال یکی خوبه ،بده بهتر شده یا فرقی نکرده واسه آدم سخت می شه.

*
حمید یه گوشی موبایل گرون قیمت پیدا کرده بود و هیچ جوری حاضر نبود به صاحبش برگردونه. به گفته ی رفقا اینقدر مرتضی نعره کشیده سرش که راضی شده . حالا حمید شاکی بود چرا صاحب موبایل بهش مژدگانی نداده!می گفت چن شب پیش به خدا گفتم می خوام موبایل عوض کنم.واسه همین خدا اینو گذاشت جلو پام .من نباید اینو به صاحبش بر می گردوندم
*
امشب خونه نمی رم و ژنرال حوصله اش سر خواهد رفت. با امین آقا قرار شد بریم دفتر صالح اینا. که اونا درس بخونن. دم خونه ی صالح اینا چهل و پنج دقیقه واستادیم. بعدا فهمیدیم آقا ی صولتی در حین لباس پوشیدن خوابش برده ! امین اقا یکی دو ساعت درس خووند و خوابد.یعنی می خواس بخوابه،سرفه هام نذاشت

۱ نظر:

  1. از شنبه تا الان چرا آپ نکردی پس؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    پاسخحذف

حالا تو بگو