۱۴۰۳ اردیبهشت ۲۹, شنبه

روزای بی اشرف

*

شنبه است و رفتیم برای تماشای فیلم محدوده دلخواه

من زودتر میرسم و منتظر مجیدم

از صبح هرچی با هم  حرف میزنیم میگم اگه نمیای بلیتت رو

شوهر بدم . اقای کچلی که شبیه امیراقاییه با استاد صحبت 

میکنه و از خلتال صحبتهاش میفهمم مدیریت مجموعه داره

اخلال در کارش ایجاد میکنه 

فیلم همزمان با بازی پرسپولیس شروع میشه و تمرکز ندارم

بازی تا اخر فیلم یک هیچه و بعد از فیلم تو زمانی که استراحت میکنیم

یکی دیگه میزنه و راحت میشیم . انتهای جلسه استاد میگه اگه بذارن بازم

از این جلسات خواهیم داشت که خیلی غم انگیزه . با مجید میریم دم خونه سیاوش 

کارت خون و حواله بارگیری میدیم و کمی غر میشنویم

برای شام میریم جیگرکی و مجید اسنپ میگیره میره خونه

*

خانوم نظافتچی جدید و همکارش میان خونمون و کارشون زود تموم میشه

خونه شباهتی به روزی که کارگر داشتیم نداره. همه جا اثار کثیفی هست 

مامان اصلا راضی نیست و طبیعتا هیشکی براش اشرف نمیشه

*

کنسرت اقای ازاد ر داریم با دایی. زود میرسم . بازی استقلال رو از رادیو

گوش میدم . میریم داخل سلن و رضا فیاضی رو میبینیم . پشت سرمون چندذتا استقلالی هستن 

و با هیجان بازی رو دنبال میکنن . اجرا مثل همیشه عالیه و بعد از مدتها سماع گر هم با خودش اورده

قطعه ای با مضموندم همه دم صید و شکار توام اجرا میکنه . کریم باقری هم تو سالنه و دایی میگه 

چرا قطام رو نیاورده !

*

کلاس به عللی نامعلوم تعطیله و با پیمان میریم انبار صالح . داشوحید کلید کرده با ما بیاد

که میپیچونیمش . اونجا در مورد مسایل اینده صحبت میکنیم و چن تا پلن تصویب میکنیم

که نگفته مشخصه امکان پذیر نیست. سگ بزرگی که اسمش سیمباس دنبال من میکنه

صالح میگه اسم قدیمش که صاحب قبلیش روش گذاشته ایرج بوده و من سگه رو

مثل حاج ایرج خودمون صدا میکنم برمیگردیم خونه

*

کنسرت علیرضا قرایی رو داریم. پنجشنبه اس . از سرکار میرم پیش ح ناهارکباب میخوریم

دراز میکشیم کنار هم. خوابم میبره . کوک هنوز قهره با من . میرم خونه دوش میگیرم و میرم

سمت برج میلاد . تو پارکینگ چشمم به شهربازیش میفته

من مریض شهربازی ام . لوناپارک تهران بهشت من بود که به دست جاکشا از بین رفت 

مالشین رو پارک میکنم و میرم دزدکی نگاه میکنم . شهربازیش چسکیه ولی حس بچگیم کمی

برمیگرده. اجرا بی نظیره . کیف میکنم. برمیگردم خونه . همبرگر توی یخچال رو میخورم

*

سر درد دارم هوا ابریه . پدر روی پشت بوم جوجه درست میکنه و قبل از بارندگی ناهار رومیخوریم

با ژینا قرار دارم . میریم وبعد از دو ساعت چرخیدن تو خیابون بدترین سوخاری تهران روبرای شام

انتخاب میکنیم.برگشتنی خدا روبرای تموم شدن رابطه مون شکر میکنم . گاهی یاداوری علت چیزهایی که

 روزی ترکش کردی برات لازمه

۱۴۰۳ اردیبهشت ۲۲, شنبه

رفیق مجید و باقی ماجراها

 *

طبق برنامه مجید با سارا میریم برای شام

سارا میگه ماشینش بوی بنزین میده و با ماشینیش

بریم تا یه کم از سطح بوی بنزینش کم شه

میریم برای رستورانی که زید مجید پیشنهاد داده

اونجا راه مون نمیدن و میگن پرسنل اونجا کمه و نمیتونه

خدامات ارائه بده. پلن عوض میشه و میریم اکوان

اونا مجید و سارا در مورد اینکه هر کاری که میکنیم مسولیتش

با ماست حرف میزنن و مجید طبق معمول مخالفت میکنه

لذتی که مجید از بحث های بیهوده در زمان مستی میکنه غیر قابل باوره

اخرش اعتراف میکنه روحیات چپی داره 

*

مهدی پسر حاجی در جلسه ای که صالح داشت گفت

اجاره دفتر رو 60 میلیون میکنیم . صالح میگه زیاده و 

احتمالا بزودی دفتر رو جمع میکنه . چه خبری بدتر از این

*

ح از کرمان برام سوغاتی اورده. نمیگیرم ازش نمیرم ببینمش

به نظرم جایی برای ادامه ماجرا وجود نداره

*

کلاس رو بعد از ماه ها تعطیلی ادامه میدیم

استاد از حادثه بدی که بر اش اتفاق افتاده میگه

که با نامزدش داشته میرفته یه نفر باهاشون درگیر 

میشه پیاده شون میکنه و به شدت کتک شون میزنه

اونا شکایت میکنن و طرف قداره کش و چاقو کش و حامل  اسلحه

درومده . گفت شکایتمون رو پس گرفتیم چون جامون رو ممکن بود پیدا کنن 

و اذیتمون کنن

ردیف ابتدایی رو شروع کردیم

با پیش درامد شور

*

طبق معمول با بحران نظافتچی مواجه میشیم

خانوم اشرف یکروز قبل از اینکهبیاد خونمون

پاش پیچ میخوره و میشکنه . بعد از جستجوهای فراوان 

یک نفر پیدا میشه که بیاد . شرح ماوقع با نظافتچی جدید رو 

هفته اینده خواهم نوشت


۱۴۰۳ اردیبهشت ۱۶, یکشنبه

صید بچه گربه وحشی

 *

میرم دنبال ح تا کوکی رو ببریم واسه قرص و فلان و اینا

میریم و انوع صداهای گنجشک و گربه رو با موبایل پلی میکنیم تا گربه رو صید کنیم 

  صید میکنیم و میبریم درمانگاه حوالی سیدخندان

اونجا یه گربه هست که تصادف کرده و ضربه مغزی  شده

دلم برای گربهه میسوزه .

قرص کوکی رو میده و برمیگردیم خونه. کوکی میره تو غار تنهاییش 

و من میرم خونه

.*

ح قراره مسافرت بره کرمان . روز قبل سفر میرم پیشش 

کوکی از من فرار میکنه و میره زیر تخت و حتی با تشویقی

هم خر نمیشه بیاد بیرون . کاراهای بد میکنیم و بعد 

اب گلدانها رو عوض میکنیم و بعد کمکش میکنم تخت رو مرتب کنه

کوکس اشتی نمیکنه و منم میرم

*

میریم با دایی به یادمان اقای بنان . من که قبلش خوابیدم میلیمتری میرسم

برنامه مفصل و خوبیه خواننده محبوب زمان نوجوانی من ایرج هم حضور داره

که تو سن 94 سالگی هنوز خوب میخونه یک خواننده جوان اصفهانی هم هست 

که اونم خوب میخونه و حتی از استادش علی جهاندار هم بهتر

*

اولین روز تعطیلی و اخرین روز هفته اس. تمام وقت تو خونه ام

از توییت های ح میفهمم که زندگی عاطفیش به مشکل خورده

و دلم میشکنه و برام سواله که چجوری قلبش جای دیگه بود

و اینجوری به من نزدیک میشد. اخر شب میرم برای بچه های صولتی کادو میخرم

از همون جوون باحال اسباب بازی فروش میرزای شیرازی

اخر یه روز میرم باهاش بازی میکنم . مثل دوتا پسر بچه 7 ساله