۱۴۰۲ آذر ۴, شنبه

تلاطم

 *

----------------------------------------

---------------------------------------

----------------------------------------

این هفته کلاس برای بار هزار و انم کسل شد

به علت مرگ مادر شوهر استاد . به همین علت 

وبلاگ این هفته رو با چند خط سکوت اغاز کردیم

*

اقای هواشم دوس و برادر گرامی .وراننده خوبمون

480کارتن خیس به اهواز میرسونه. در بارانی ترین روز ممکن

اول انبار دار قبول میکنه بار رو خالی کنه ولی بعد پشیمون میشه

رایزنی های ما بیفایده است و بعد از کش و قوس زیاد

نهایتا قبول میکنن کارتن خالی از تهران بفرستن 

و بار رو از کارتن خیس به خشکگ منتقل و در نهایت تخلیه کن

پروسه تخلیه بار سه روز طول میکشه ولی در نهایت موفقیت امیز 

انجام میشه

*

سیستم صدور بارنومه قطع میشه. علت؟ عدم ارسال بارنامه های شرکت

غلامی با بارنامه هایی که روز قبل چاپ گرفته بودیم میره سازمان و

کاشف به عمل میاد اقای ملکزاد امار کرایه پایین های ما رو داده. از ما گزارش

بارنامه های ما رو میخوان . روی سی دی به شکل pdf. گزارش رو میگیرم 

روی گوشی ومیرم یه کافی نت توی اکبراباد . شماره کافی نتیه با مال من فقط 

یک عددش فرق میکنه .روی سی دی میزنیم و به دست مامور مربوطه میرسونیم

سیستم وصل نمیشه و طرف که گوبا لج کرده فرداش هم وصل نمیکنه تا ما ادب شیم

در نهایت اخرین ساعات پنجشنبه مشکل حل میشه

*

کیتی که از سر لجبازی از فروشگاه دیگه ای خریده بودم رو میبرم تعویض کنم

دفتر فروشگاه توی یک کوچه تنگ حوالی انقلابه . به گه خوردن میفتم. بالاخره کیت

با کیفیت فراتخمی رو میدم و یک کیت با کیفیت فرا تخمی دیگه تحویل میگیرم

میخواستم فروشنده قبلی رو تنبیه کنم ولی خودم تنبیه میشم

*

اخر هفته با دوستان میریم فیلم عامه پسند . مجید میگه کمرش درد میکنه ونمیاد

به سمت اطلس مال میرم اول اشتباهی وارد یه پاساژ دیگه میشم و با راهنمایی مرد

پارکبان خارج میشم و میرم جای درست . پارکبان اطلس مال دلش پره و چند دقیقه درد دل میکنه

بچه ها رو به سختی پیدا میکنم چون مطلقا انتن نمیدن. چند نفر با دوربین و مخیکروفن در مورد زخم 

کاری با مردم مصاحبه میکنن . نژادی سوزنش روی دیالوگ چه خبر -هیچ -هیچه هیچ؟هیچه هیچه هیچ

گیر کرده . فیلم محتوای غم انگیزی داره و تمام تایم همسر نژادی فحش میده

بعد از فیلم شام میخوریم و سر شام یه دختر طرح مذهبی که پشت سر ما

نشسته به من پیشنهاد میکنن

*

جمعه رو گذاشتم برای شلکس . مامان اینا میرن رودهن دیدن عمه زری

سر کمر بند با پدر جر و بحث میکنم و ساس بندر رو بیخیال میشه

سریال میبینم . بقیه پیتزامو میخورم . خواهر میاد و درمورد برنامه هاش 

صحبت میکنه و ظاهرا قراره همسر جدیدش چهارشنبه رو نمایی شه 

حس خوبی ندارم ولی در موردش هم حرف نمیزنم

۱۴۰۲ آبان ۲۷, شنبه

سه بیلبورد اونور تر

شنبه رو فرهنگی شروع میکنیم . با مجید قرار میذارکم و میریم

فیلم سه بیلبورد خارج از میزوری رو میبینیم . قبل از فیلم بازی 

استقلال و تراکتوره منتقد فیلم از عدم جذابیت فوتبال میگه و اقایی 

\که کنار من نشسته میگه بازی جذابی هم بوده انگار

فیلم شروع میشه و از تماشای بدون سانسور فیلم تو سینما لذت میبریم

بعد از فیلم انتراکت کوتاه و سپس نقد فیلم.وسط نقد فیلم یه خانوم محجبه

شخصیت داستان رو لاشی معرفی میکنه که همه مون پشمامون

میریزه  تجربه تمیزی به نظرم میاد

بعد از نقد شام میخوریم و میریم

*

اقای ر عشق جدید خواهر برنامه داره بره همدان و خواهر اصرار داره

باهاش بره ولی اون تمایلی بهبردنش نداره. خانواده تازه روشنفکر شده ما

هم واکنشی نسبت به ماجرا ندارند . در نهایت اقا قبول نمیکنه و رفتنشون

کنسل میشه. خواهر سر شام میزنه زیر گریه و مامان و پدر براش اکلیل میریزن

شاید فکر میکنن که به خاطر مهاجرت و دوری طولانی گریه میکنه ولی من این جنس 

از گریه رو میشناسم . وقتی اقای میم میخواست بره سفر کویر و ح رو با خودش

نبرد. همون روزی که من با تمام قلبم کنارش نشسته بودمُ زد زیر گریه که

چرا مثل یه دوست دختر براش تعریف نشده

*

پنجشنبه طلسم رو میشکنیم و هدیش مال دور هم به یاد ایوم قدیم جمع میشیم. طبق معمول 

صولت دیر میاد . خواهر صولت و بچه هاش هم هست . دخترش صدای بلندی داره 

و بدقلقه. به مرور بقیه شونم میان .و سیاوش بهمون اضافه میشه. کنار میزمون شکلات فروشی ای هست 

که بچه ها از تنگش مشت مشت شکلات برمیدارن . سیاوش طبق معمول 

بچه های بد قلق رو سر حال میاره . به خواهر صولت میگم

میتونین دوستمون رو اجاره کنین بری این چند روز شب خوبی رو  میگذرونیم 

۱۴۰۲ آبان ۲۱, یکشنبه

آنلاک

 *

رابطه خواهر با اقای م نزدیکتر و نزدیکتر شده.

زمان زیادی رو با هم میگذرونن که خیلی باب طبغ 

پدر و تا حدی من نیست . حس خوبی به طرف ندارم

یه شب میره خونه پسره و پدر از سر شب کلافه است

در نهایت بحثمون میشه سر این قضیه و به رفتار خواهر اعتراض میکنیم

مامان طبق معمول دفاع میکنه و در نهایت تو تریکی شب همه چی فراموش میشه

*

گلودرد و ابریزش بینی و بیحالی منو به دکتر رحمانی میرسونه

بعد از فوتبال پرسولیس و اس تاجیکستان میرم مطب

دختر بچه ای اونجاس که از شدت تب رگش پیدا نمیشه

با کمک دکتر و وطن بالاخر کار انجام میشه

اونجا روی یک خانوم پیر کراش میزنم

خانوم پیر به وطن کمک میکنه سرمش رو وصل کنن شبیه زهرا 

دوستمونه . خانومه بهم میگه مریض میشیا گفتم من واکسن زدم و مریضی رو خفیف گرفتم

نوبتم میشه با دکتر در مورد سگ و گربه و کتاب طب واشنگتنی کهروی میزشه حرف میزنیم

دکتر میگه میخوای سرم بزنم یا با قرص اوکی ای

سرم میزنم . داروها رو میگیرم و میرم خونه و به زودی بهتر میشم

*

پنجشنبه بعد از یک تماس طولانی با نژادی و عیالش میریم سینما. به موقع

میرسیم. فیلم خنده داری رو میبینیم . بعد از مدتها میخندم. تجربه سینمای بدون عینک رو انلاک میکنم

یادم نمیاد اخرین باری که سینما رو بدون عینک و با دید دقیق دیدم کی بود. شام پیتزای خوبی 

میخوریم و با حال خوب برمیگردیم خونه

*

جمعه رو گذاشتم برای استراحت . صبح میرم قطره هامو میخرم رمز کارتم رو فعال میکنم و اماده میشم

برای شب که کنسرت ازاد رو خواهم داشت. دم در سالن تیاتر شهر اقایان درویش طوربا ریشهای بلند رو

میبینم و کسی که شبیه هادی همسر ساراست . کنسرت سر تایم شروع میشه. اجرای عالی

قطعات عالی و وقتی ساقی من خرابم رو میخونه پرواز میکنم. اجرا عالیه . بعد از اجرا

میرم و تنهایی جیگر میخورم . به این فکر میکنم اولین باری که تنهایی چیزی رو تجربه کردم 

کی بود. کنسرت معتمدی و علیزاده برج میلاد . جایی که یاد گرفتم به خاطر همراه نداشتن 

خودمو از چیزی محروم نکنم . جایی که تفریح مستقل رو تجربه کردم . اولین کنسرت بدون

عینک هم انلاک !!

۱۴۰۲ آبان ۱۳, شنبه

پیتزای خوب


سرعت اتفاقای زندگی خواهر بیشتر از حد تصوره

ویزاش اومد و حالا به همسر صوری خودش علاقمند شده

هرچن برای من غیر قابل باوره

امیدوارم اتفاق مایوس کننده ای این وسطا رخ نده

*

برای اولین بار با چشم غیر مسلح میرم تیاتر . زودتر میرسم و با تبلت فوتبال 

میبینم . مساوی میکنیم و شت نمایش خوبی نیست 

نمیدونم شاید من نمیفهممش 

حس میکنم از دایره درک دارم دور میشم که نتیجه همنشینی با ادمای میان رده است

*

سه شنبه با بچه ها میریم نمایش موزیکال. کیفیت همه چی معمولیه

یک نمایش  معمولی با اجرای معمولی معتمدی/. سارا نمیاد و به جاش 

سپیده دوستشون وسحر میان سپیده دیر کرده و چهره گلی دیدنیه

نژاد هنوز سرفه های خشمگین میکنه . بعد از نمایش دخترا جدا میشن و ما شام میریم 

اکوان پیتزای خوب از پدر و مادرخوبم بهتره