۱۳۹۶ شهریور ۴, شنبه

پرنده


چهارصد و پنجاه هزار تومن کارت کشید تا
اقای "پت شاپی" عروس هلندی رو از تو قفس در بیاره
با یک سری بسته های حاوی غذای پرنده و متعلقاتش و یک کیسه
تحویلش بده .
از دوستی صحبت میکنم که تو یک خونه پنجاه و چند متری تنها زندگی میکنه
با نگرانی می پرسه اگه روزی چند ساعت تنها باشه
که اشکالی نداره؟؟فروشنده میگه نه .تا دو سه روز عیب نداره فقط
ظرف غداش  حتما باید پر باشه
بهش میگم تو که گل و گیاه زیاد داری. دیگه این کار چیه؟
میگه این فرق داره . جان داره.به محبت  واکنش نشون میده!
آدم به همون اندازه که نیاز به محبت داره ،گاهی احساس میکنه که 
نیاز به محبت کردن داره!

۱۳۹۶ مرداد ۲۸, شنبه

نصایح فرزندانه!


وقتی پدرت یا مادرت تو زندگی تصمیمی میگیرند
که تصور میکنی اشتباهه یا ناسب حالشون نیست
یا به نوعی بر خلاف منافع شخصی شماست
سعی نکنید جلوشون رو بگیرید
و حتی اگر خیلی بهتون فشار نمیاد سعی کنید کمک شون هم بکنید
به ان فکر کنید شاید این اخرین شانس طرف برای رسیدن
 به یکی از خواسته های دلش باشه. 

۱۳۹۶ مرداد ۲۱, شنبه

باگ


یکی از باگ های عجیب آفرینش اینه که اکثر ادمها،
 "خوب" رو راحت  تشخیص میدن ولی سخت انتخاب میکنن!
مثلا : نود و نه درصد ایرانی ها وقتی اسم شجریان رو میشنون 
خودشون رو موظف می دونن که بگن :استاد شجریان ،اسطوره موسیقی 
ولی وقتی ازش در مورد آثار اون صحبت میکنی بجز چند قطعه که
به مناسبت های مختلف از رسانه سابقا ملی و کاملا میلی پخش شده
چیزی یادشون نیست. 
یا مثلا همه ما بر این اعتقادیم که فست فود جزو عوامل اصلی سرطان 
و بیماری های گوارشی بوده و در مزمت اون حرف ها و گفته های زیادی 
داریم و آخرش نتیجه میگیریم هیچ چیز بهتر از نون و پنیر و سبزی برای شام نیست
اما همچنان سوسیس و گوجه و خیارشور و باگت رو بعنوان شام انتخاب میکنیم اون هم با نوشابه ی گاز دار!
یا مثلا همه ما به خوبی میدونیم که دروغ چیز خوبی نیست و با صداقت مشکلات راحت تر حل میشه اما همچنان سعی میکنیم اول مشکلات رو
 با دروغ حل کنیم و اگر پکیج استثنایی دروغ هامون کار نکرد به ناچار راستش رو بگیم!

به نظر شما آیا روزی خواهد رسید که که انسانها خودشون و
 با دست خودشون این باگ رو برطرف کنن؟

۱۳۹۶ مرداد ۱۵, یکشنبه

قدر آیینه بدانیم...


یکسال پیش همین روزها مادر یکی از دوستان به رحمت خدا رفت
روزی که به خاک می سپردیمش باورمون نمیشد که این آدمی
همون ادمی بود که یک ماه پیش تر پیش روی ما ایستاده بود 
و با ما خوش و بش می کردشاید آخرین باری که ایشون رو 
دیده بودیم،آخرین چیزی که به ذهن مون می رسید
سپردن وجود ایشون به خاک بود . در تمام روزهای پس از خاک سپاری
دوست من شعری رو زیر لب زمزمه میکرد با این مضمون که:
قدر آیینه بدانیم چو هست نه در آن لحظه که افتاد و شکست !
کنایه تلخی بود از بی مهری های خودش و دیگران به عزیز از دست رفته اش
 و حالا این منم که خیلی وقتها با خودم این شعر رو زمزمه میکنم
وقت هایی که حس میکنم دارم سبب ناراحتی کسی میشم
مراقب داشته هاتون باشید . فاصله بین بودن و نبودن فقط یک حرفه!