۱۴۰۱ بهمن ۱, شنبه

روزها کمتر خونه ام و بیشتر بیرون. تو مسیر برگشتن به خونه به حسنا مسیج میدم و میگم
میام مطب دکترت پیشت. دکتر روموتولوژ تو خیابون امیراباده. کوچه تنگ و باریکی داره
با بدختی پارک میکنم . حسنا از مطب میاد تو ماشین . سردشه ، میگه پتو داری و میگم اره
تعجب میکنه . پتو مسافرتی دو از عقب براش میارم و میکشه روش . تا نوبتش بشه چیپس و ماست
میخوریم. نوبتش میشه و میره. برمیگرده و دکترش گفته باید با متخصص عفونی مشورت کنه.
شتم را در به در میخوریم. سر راه خاک گربه میگیریم و برای دقایقی میریم تو کوچه خیلی خیلی 
خلوت!
*
برفرشدیدی شروع به باریدن میکنه. کوچه شکل زمستون بچگیهامون میشه پدر میگه 
زود بیا کوچه بسته شده فکر میکنم جو میده ولی واقعا کوچه برفی و لیزه . تو هوای برفی با کوک 
همایون سنتورم گل سنگم را میزنم
*
با حسنا میریم خرید. خیابان پرتوی . لوازم بهداشتی میخره و بعدش میریم سمت بام تهران
تو راه میره تو پیج پسری ک عاشقش بود و میفهمه بخشی از خاطراتش رو پاک کرده. میره 
تو گالریش و پستهای قبلیش رو مرور میکنه و یک عکس از عکسای دو نفره اش دو استوری میکنه
سر همین بحثمون میشه . عمیقا ناراحتم . سعی میکنه شرایط رو عادی کنه ک نمیشه. در نهایت میریم هات چاکلت میخوریم تو خلوتی همون جاها به هم نزدیک میشیم. سام نمیخوریم میریم خونه . تو خونه برای 
سومین بار به هم میچسبیم
*
محمدرضا اومده پایانه. روز کنکور هست و اینترنت قطعه. صبر میکنیم تا وصل شه. 
ساعت دوازده وصل میشه و کارا رو جمع میکنیم و بعدش میریم انبار . صولت در حال نماز خوندنه
مهران و سعید و گیگیلی و یاشار هستند. ناهار جوجه رو میزنیم و میریم تو محوطه. کمی اتیش بازی میکنیم
به جا با نژادی مهران رو کخ خیلی حرف میزد رو تو اتاق ول کردیم و اومدیم بیرون . تاریک میشه 
هوا و میریم خونه. میرم دنبال حسنا. میریم جگرکی.حسنا پریود شده و درد داره
جمعه کلاس تعطیله تا چهار صبح بیدار میمونم . فرداش میدم قرص و کیف ابگرم برای حسنا مبخرم
میرم خونه اش یکی دوساعتی میمونم . برمیگردم خونه ناهار میخورم و فوتبال میبینم
پرسپولیسرمیبره و ابعد از یک بازی کسل کننده خوشحالم

۱۴۰۱ دی ۲۵, یکشنبه

دور جدید بیماریهای من شروع میشه . احساس سرماخوردگی میکنم. شنبه با حسنا قرار داریم
میرم دنبالش و میریم خونشون کوکی رو برمیداربم و میریم دامپزشکی . دامپزشکی تو خیابان حلعا و
تو شیب عجبی قرار  داره وارد دامپزشکی که میشیم یه پسر جوتن با موهای بلند و ریش کوتاه 
کارای پذیرش رو انجام میده. منتظر اقای دکتر میمونیم دکتر جوری قیافه نیگیره که انگار
با دکتر ماندگار رو به رو هستیم.بعد از معاینه و قرص انگل کوکی رو میبرن رو باسکول
وقتی میارنش یوهو میپره روی کمر من . انگار که ترسیده باشه. وقتی ناخنهاشو میگیرن 
صدای بامزه ای در میاره. کوکی دو میبریم خونه و رای شام میریم هات داگ مسعود به نظرم
داره بهش خوش میگذره . شب احساس سرماخوردگی بیشتری میکنم
*
مریضیم شدیدتر میشه . تثمیم میگیرم برم پیش رحمانی. وقت میگیرم. ساعت ۵ و نیم. یر تلبمقه۱میرسم . قبل از من یه دختری میره داخل که ابله مرغون گرفته ، نوبت من میشه.دکتر دقیق معاینه
۷جمیکنه و دوتا امپول تو مطب تزریق میکنه بهم. موقع امپول زدن کولی بازی در میارم. داروهامو میگیرم 
و میرم خونه
*
چهارشنبه برفی دلم رای حسنا میسوزه و میرم دنبالش . تو ترافیک برزیل گیر میکنیم . یه اقایی تو مسیر مخالف من مماس با سپر من می ایستهباهاش جرو بحث میکنم. میگه شیشه رو بده پایین و نمیدم . بعدا میفهمم من اومدم تو مسیر اون! حسنا میاد سوار میشه و بعد از سه ساعت می‌رسیم خونه. وقت ناخن داره . میره و جنازه من میرسه خونه
*
پنجشنبس . روز قبل از دوز مادر . کارارو جمع و جور میکنم . شب خونه نژادی دعوتیم. صولت میگه بیاین انبار دلم تنگ شده. وفت نمیکنم . نمیرسم. از دل ترافیک خودمو میرسونم سولدوش. و بعد گرین لند. یه گلدون برای حسنا میخرم . این وسط کیف جواهری که خریده اشتباه درومده و بعد از کلی چک و چونه طرف رو راضی به پس گرفتن جنس کرده. کسی که باید تحویل بگیره زنگ میزنه . قرار میذاریم که من اسنپ بگیرم و براشون بفرستم
کار انجام میشه، دنبال حسنا میرم و میریم سمت خونه مجید . تو راه وویس دکتر دندونش رو پلی میکنه که توش در مورد بوس حرف میزنن . میدونم که بجز من و اون دوستش با کسای دیگه ای هم هست ولی باز ناراحت میشم
مجید رو سوار میکنیم و بعد از یک ساعت رانندگی میرسیم. گلناز که mri داره دیر تر میاد . سعی میکنیم خوش بگذره. پلی استیشن بازی میکنیم لازانیا میخوریم و اخر شب برمیگردیم. حسنا قبل از رفتن گریه میکنه احتمالا به
خاطر بچه اش و شاید چیزی که من نمیدونم