۱۳۹۰ اسفند ۸, دوشنبه

خیال


پای تلویزیون نشسته بودم و داشتم تصویر پیرزنی رو نگاه می کردم 
که به تازه گی تنش با خاکِ سردِ زمین آشنا شده بود 
کسی که به روایتِ مجری های برنامه ،پس از کشته شدن پسرش
آلاچیقی کنار قبرش درست کرد و تمام لحظه های باقی مونده ی عمرش رو
با خیال پسرش زندگی کرد .
سرهنگ هم نشسته رو به روی من !به روی خودش نمیاره که داره گریه می کنه
مثل من که به روی خودم نمیارم که گریه ام گرفته!!
بیست سال با خیال یک نفر زندگی کردن...!
از خودم لجم میگیره که چرا تا حالا این ادمو نمی شناختم
از مرده پرستی حالم بهم می خوره ،با اینکه خودم از مرده پرست های 
درجه یک این روزگارم!
زیر پوست شهری که ما  توش زندگی می کنیم
آدم های گم شده ی زیادی هستن که نمی بینیم شون!
ادم هایی که فراموش شدند.ادم هایی که باید دید بشن و نمی شن
مثل همون پیرزنی که تو خرداد اون سال به من و محمد رضا وصولتی 
اب نبات داد و دعا کرد که ارزوی مشترک ما براورده بشه و البته
ساعتی بعد ارزوی ما وخیلی های دیگه ،جلوی چشم میلیون ها
 ایرانی به سرقت رفت و...
بماند!

۱۳۹۰ بهمن ۲۶, چهارشنبه

گرافیک در اغما!!

قبل از سستی در امور محوله 

پس از جدیت در امور محوله

تازه گی ها مشتریِ یک برنامه جدید، از شبکه دوم تلویزیون خودمون شدم . 
یه برنامه که توسط پنج-شیش تا مجری و دو -سه تا مهمان ویژه اجرا می شه 
 اسم این برنامه  "روز از نو"ئه و ظاهرا یک روز در میون 
یکی از مجری هاش جناب آقای شهرام شکیبا ،
روزنامه نگار و طنز  نویس معروف این چند سال اخیر ماست.  
اگر یک ذره روزنامه خون باشین حتما طنزای شهرام شکیبا رو خوندید
و می دونید که در مورد چه آدمی و چه طنزی و چه طرز فکری
 حرف می زنم . حالا اینکه شهرام شکیبا چرا و چه جوری تلویزیونی شده
و اصلا تو تلویزیون چیکار می کنه ،بماند.  
امروز تو آیتم اخبار این برنامه ،قرار شد خبری در مورد خانومی خونده بشه 
که چندین ساله که داره فقط پیتزا می خوره و قرار شد که
 تصویری از این خانوم نشون داده بشه
از اونجا که اصولا تو برنامه های زنده ی تلویزیونی 
همه جور اتفاقی می افته ناگهان یکی از پونصد تا مجری ئی
که این برنامه رو اجرا می کرد به مجری ئی که اخبار رو می خوند
و منتظر بود تا کارگردان محترم عکس این خانوم رو نشون بده گفت
 عکس این خانوم مشکل داره !فعلا نمی شه پخشش کرد!!
مجری ِ اخبار گو که حسابی تو ذوقش خورده بود گفت :خب 
عکسش چیز خاصی هم نیست!یه خانومیه که داره پیتزا می خوره !
چند ثانیه بعد کارگردان محترم برنامه بالاخره عکسو پخش کرد
که تصویر یک خانوم بود که داشت پیتزا می خورد و ظاهرا
فاصله ی بین گردنشون تا یقه ی پیرهنشون با برنامه ی پینت !!
(چه بسا با رنگ مشکی مداد رنگی ) با بی سلیقه گی زیادی 
سیاه شده بود !!یعنی بدترین ادیتی که تو تمام زندگیم دیده بودم!
عکس های فوق هم که دیگه احتیاج به توضیح ندارند!
اقا جان!زورتون می رسه ،می تونین ،سانسور می کنین،دمتون گرم!
ولی حداقل یه چیزی رو سانسور کنین که حداقل ارزش سانسور کردن 
رو داشته باشه. لامصب آخه چیه این!!