۱۴۰۰ فروردین ۲۱, شنبه

حسن اقا



 حسن اقا شبیه ترین مرد به پد بزرگم بود

حلال زاده ای که کاملا به دایی اش کشیده باشه

چهره اش تصویر پررنگی بود از عیدهای خئنه مادربزرگه

اسکناس نوی تا نخورده

اولین مهمان که فقط بیست دقیقه مینشست و بعد خداحافظ

موتوری که جلوی در خونه پارک میکرد و هر چند دقیقه یکبار

باید میرفتیم و میدیدم که سر جاشه یا نه

با ادبیاتی که مختص خودش بود و بدون تقلید  صدای خودش

نمیتونستی حرفهاش رو  تکرار کنی

خاطرات بچه گی من یکی یکی دارن از صحنه زندگی خارج میشن

به قول رفیقمون دیگه قصه از این به بعد ما همین خدابیامرز گفتن هاس

خداحافظ رفیق شفیق پدربزرگ!

۱۴۰۰ فروردین ۱۴, شنبه

1400



وقتی سال جدیدت با دوتا صفر شروع میشه
اولین چیزی که به ذهنت میرسه
کنار گذاشتن یه سری کارها
و شروع کردن کارهای جدیده
اگرچه برای تغییر
نیازی نیست حتما مناسبت خاصی وجود داشته باشه
ولی ما عادت نداریم بی مناسبت کاری انجام بدیم
بارها سعی کردم از شنبه از اول ماه و از اول سال
چیزهایی رو عوض کنم
کارهایی رو شروع کنم
طبق برنامه مشخص جلو برم
متاسفانه هیچ وقت اتفاق نیفتاده
1400 هم برای من مثل همه همون سالهاست
با ارزوی تغییر و احتمالا بدون هیچ تغییری 
احتمالا سال دیگه همین موقع تو همین شرایط خواهم بود 
بدون پیشرفت بدون سوپرایز و بدون هی اتفاق جدیدی 
زندگی من از یک جایی به بعد تو بن بست یکنواختی گیر کرد
مثل پیرمرد بازنشسته ای که هر روز طبق یک روتین خاص 
جلو میره تا به اغوش خدا برگرده .شاید وقتشه که خدا من رو بغل کنه!