*
مادر بزرگ و خواهر برای تولدم میان خونمون بی حوصله ام
سگ سیاه افسردگی داره سواری میگیره ازم
شب سختی رو سپری میکنم علیرغم اینکه باید شاد باشم
شام از بیرون سفارش میدیم و با دو ساعت تاخیر غذا رو میخورم
تو مثلا شاد ترین لحظه عمرم بهترین زمان زمانیه که میتونم بخوابم
*
با ژينا میریم بیگ بوی . از سر کار برگشته و حسابی
خسته اس. دوست دارم بهش بگم که روزایی که از سر کار میام
به همین اندازه خسته ام و تو منو میندازی تو داستانای رانندگی
از این رابطه خسته ام. شاید انرژيم رو بذارم واسه تموم کردن
*
با بچه ها میریم کافه شید برای تولدم. کادو کتابهایی رو میگیرم که قبلا
داشتم . تمام وقت در مورد کرونا و مریضی و بیماری حرف میزنیم و کسل کننده
میریم جلو . مجید برام دوتا سی دی موسیقی جنوب و دوتار اورده
خدا خدا میکنم زودتر تموم شه.
*
با ژینا میریم فشم . قرار میذاریم بریم دوورا . با جاش حال نمیکنه و رستو.ران
رو عوض میکنیم . میریم ورجین اونجام جا رو عوض میکنیم باز میگه بریم جای دیگه بشینیم
یه کم تندی میکنم میشینیم همونجا .شام میخوریم و برمیگردیم سمت تهران
تو ترافیک خودمونو گیر میندازیم. میرسونمش و میرم خونه
*
برای جا دادن کارتن نوارها مجبورم کمد دیواری رو خلوت کنم . کارتن نوارا رو عوض
میکنم و خاطره بازی میکنم با سرگرمی های دوره نوجوانی . چیزای نوستالژيک پیدا میکنم
چندتا از نوارها رو به دکور اتاقم اضافه میکنم و چن تا از ماشینای اسباب بازی کودکی را
بزودی دی وی دی پلیر خوهرم را به مجموعه اتاقم اضافه میکنم
*
اخر شب تصمیم میگیریم بریم باغ کتی. سر راه ذغال و چیپس و اسنک میگیرم .اکبر اینا ریز
تیکه در مورد روابط قبلی میندازن . تازگی رفتن تایلند و از خاطرات تایلند میگن
و بعد از اون کتی از خاطراتش از دپستاش. دلم میخواد زودتر برگردم خونه ولی تا
ساعت ۳ میمونیم . وقتی میرسم خونه خوشحالترین ادم دنیام. حس میکنم حوصله قدیم را ندارم
هیچ جا بهم خوش نمیگذره