۱۴۰۲ مهر ۱, شنبه

تمام !

 بالاخره تمام شد

رابطه ای که سالها منتظرش بودم. براش دعا و نذر کردم

در نهایت دیدم که چیزی که میخوام نیست

مثل لباس زیبایی که اندازت نیست

مثل ماشین گرونی که رانندگی باهاش رو بلد نیستی

مثل مهمونی با شکوهی که بهش تعلق نداری

بستنی سنمارکو اخرین جایی بود که با هم رفتیم

و بعدش یک خداحافظی طولانی و یا شاید ابدی

*

بالاخره روکش دندام رو میچسابنم . دکتر میگه

ممکنه بعدها از یر شیطنت کنه و بره واسه کشیدن

شت!

*

مسواک برقی سفارش میدم. با یک روز تاخیر به دستم میرسه

روی بدنه اش لکه های ابی هست به فروشنده زنگ میزنم

فروشنده ابراز تعجب و شرمندگی میکنه. فرداش برام یکی دیگه

میاره. ظاهر کاسب مهربانی داره. مشتریش خواهم شد


۱۴۰۲ شهریور ۲۶, یکشنبه

رخوت الود

 *

مادر بزرگ و خواهر برای تولدم میان خونمون بی حوصله ام 

سگ  سیاه افسردگی داره سواری میگیره ازم 

شب سختی رو سپری میکنم علیرغم اینکه باید شاد باشم

شام از بیرون سفارش میدیم و با دو ساعت تاخیر غذا رو میخورم

تو مثلا  شاد ترین لحظه عمرم بهترین زمان زمانیه که میتونم بخوابم

*

با ژينا میریم بیگ بوی . از سر کار برگشته و حسابی

خسته اس. دوست دارم بهش بگم که روزایی که از سر کار میام

به همین اندازه خسته ام و تو منو میندازی تو داستانای رانندگی

از این رابطه خسته ام. شاید انرژيم رو بذارم واسه تموم کردن

*

با بچه ها میریم کافه شید برای تولدم. کادو کتابهایی رو میگیرم که قبلا

داشتم . تمام وقت در مورد کرونا  و مریضی و بیماری حرف میزنیم و کسل کننده

میریم جلو . مجید برام دوتا سی دی موسیقی جنوب و دوتار اورده

خدا خدا میکنم زودتر تموم شه. 

*

با ژینا میریم فشم . قرار میذاریم بریم دوورا . با جاش حال نمیکنه و رستو.ران 

رو عوض میکنیم . میریم ورجین اونجام جا رو عوض میکنیم باز میگه بریم جای دیگه بشینیم

یه کم تندی میکنم میشینیم همونجا .شام میخوریم و برمیگردیم سمت تهران

تو ترافیک خودمونو گیر میندازیم. میرسونمش و میرم خونه

*

برای جا دادن کارتن نوارها مجبورم کمد دیواری رو خلوت کنم . کارتن نوارا رو عوض

میکنم و خاطره بازی میکنم با سرگرمی های دوره نوجوانی . چیزای نوستالژيک پیدا میکنم

چندتا از نوارها رو به دکور اتاقم اضافه میکنم و چن تا از ماشینای اسباب بازی کودکی را

بزودی دی وی دی پلیر خوهرم را به مجموعه اتاقم اضافه میکنم

*

اخر شب تصمیم میگیریم بریم باغ کتی. سر راه ذغال و چیپس و اسنک میگیرم .اکبر اینا ریز

تیکه در مورد روابط قبلی میندازن . تازگی رفتن تایلند و از خاطرات تایلند میگن 

و بعد از اون کتی از خاطراتش از دپستاش. دلم میخواد زودتر برگردم خونه ولی تا

ساعت ۳ میمونیم . وقتی میرسم خونه خوشحالترین ادم دنیام. حس میکنم حوصله قدیم را ندارم 

هیچ جا بهم خوش نمیگذره

۱۴۰۲ شهریور ۱۸, شنبه

39

 *

بعد از مدتها با نژادی صحبت میکنم . مادر گلی به خاطر

جراحی تومور سینه بستری بوده و خودش هم تصادف سنگینی

کرده ماشینش حدود بیست میلیون خسارت خورده

که الببته با خوش شانسی طرف مقصر بوده و به خیر گذشته

*

طبق معمول دوشنبه ها میرم دنبال ژ و میریم 

یه جای باحال تو حوالی دهکده المپیک

بعد از اون میریم میچرخیم و از دل ترافیک میریم

باماهاس . از شکل شوخیهاش خوشم نمیاد و کلاه میشم

دلم میخواد زودتر برم خونه . خسته ام 

*

میرم دندون پزشکی تا بالاخره روکش دندون رو بذارم

یکی از دندونام به دما حساس شده دکتر عکس میگیرهخ 

و میریم واسه ترمیم وسط کار میگه با عصب درگیر شدیم

تو سرم میزنم از ترس عصب کشی . درنهایت پرش میکنه و میگه

اگه درد گرفت بیا عصب کشی کنیم . احتمال ده درصد و ظرف

سه چهار روز.

*

شب تولدم با ژینا میریم رستوران کوهستان . جایی که قبلا به فرسا و معصوم

میرفتیم . غذای خوبی داره . هوا عالیه وهمه چی خوبه . ژینا قبل از سوار شدن 

موزیک تولد پلی کرده و بهم دوتا پیرهن خوشگل و اندازه هدیه میده

شام میخوریم و برمیگردیم سمت خونه از تجریش میریم و تو ترافیک گیر

میکنیم . اولین دقایق تولدم ح مسیج میده تولدت مبارک امیدوارم درست شی

من درست شم؟؟!!

*

روز تولدم همزمان میشه با اثاث کشی خواهرم . حالا 17 شهریور

برای خانوادم مفهوم دیگری پیدا میکنه. از خانواده فقط خاله و دایی تبریک

میگن و از دوستان مجید وسیاوش زنگ میزنن و سایرین فقط مسیج

تلخ ترین تولد عمرم رو خودم به تنهایی جشن میگیرم بدون کیک

بدون شمع بدون هیچ شادمانی. 39 ساله میشم. تا اخرش راهی نمونده

۱۴۰۲ شهریور ۱۱, شنبه

رفتم که رفتم

 *

برای خانم ح هوایی بدی میزنم . مسیجمیدم و عذرخواهی میکنم

کمی جدل میکنیم و به صلح میرسیم 

بیقرار تر میشم . دلم تنگ شده براش. روزای بدی رو میگذرونم

با ژینا بهم خوش نمیگذره . گذر زمانه و کاملا با چیزی که تو ذهنم 

داشتم فرق میکنه. ادبیات مشترک نداریم و انگار همون دوستای قدیمی موندیم

لیوانی که برای ح فرستادم رو مرجوع میکنه . از من بعنوان استاکر یاد میکنه و روزهای

تلخی رو بدون هم میگذرونیم هرچند هر دو تلاش میکنیم بگیم بهمون خوش مکیگذره

*

خواهر بالاخره اوکی مهاجرت رو از مهندس گرفته. خونه جدید خریده و قراره اونجا رورهن بده

تو حماسباتش اشتباه میکنه و پول کم میاره . براش جور میکنیم هنوز مردد بین رفتن و موندنه

تخت و مبل هاش رو فروخته و حالا قراره خونه ما زندگی کنه. 

*

سهل انگاری تو رانندگی و حواس و پرت و ور رفتن به موبایل و در نهایت تصادف 

کاپوت غر میشه و رنگش میریزه. ماشین رومیذاریم پیش امراله و حدود 4 تومن برام اب میخوره

کاش همه مشکلات با پول حل میشد

*

بلیت کنسرت سراج رو میگرم و تنهایی میرم . بعد از مدتها تفریح انفرادی 

فضای جمع مذهبی به نظر میاد . کنسرت حال و هوایی عاشورایی داره

استاد در حین خوندن صداش کمیگیره و درست نمیشه. خش میگذره. شب خونه سارا اینا

مهمونیه و من نمیرم .مجید تاکید میکنه که خوش گذشته ولی حس میکنم اونجوری که باید 

نبوده