۱۳۹۹ اسفند ۹, شنبه

پناه بر خواب



اتفاقهای دردناک زندگی ادمها دقیقا مثل زخم می مونن
اولش به شدت درد و سوزش دارن
ولی به مرور زمان
همه چی اروم میشه
شاید جاش بمونه ولی خبری از درد دیگه نیست
وقتی اتفاقی میفته که خیلی برام خوشایند نیست
سعی میکنم بیشتر بخوابم
مثل بابام که هر وقت عصبانی تره بیشتر میخوابه.
همیشه فکر میکردم که خواب پناه گاهی برای فرار از واقعیت هاس
ولی الان فکر میکنم ادم بعد از هر بار بیدار شدن قسمتی از گذشته رو
فراموش میکنه. تا حدی تلخی اتفاقها رو یادش میره

۱۳۹۹ اسفند ۲, شنبه

وقت رفتن



با گذشت هفت سال هنوز بالای سر قبرش که می ایستم

اشک از چشمام جاری میشه

با اینکه بعد از مرگش اتفاقات به گونه ای رقم خورد

که فهمیدیم مرگ اون زنده بودنش بود

شاید بایدبگم انقدر خوش شانس بود 

که مرگ به موقع و به وقت سراغش اومد

۱۳۹۹ بهمن ۲۵, شنبه

فردا



 یه وقتایی پیش میاد که چیزهایی می بینی 

یا می شنوی که تو رو نسبت به اتفاق های 

آینده ات نگران می کنه

اینجور وقتا برگرد به ده سال قبل خودت

ببین اون موقع چه تصوری از امروز خودت داشتی

کار دنیا بهتر از اون چیزی که فکر میکنی پیش می ره

از اینده ات نترس. به خدات اعتماد کن


۱۳۹۹ بهمن ۱۸, شنبه

شکلات تلخ



تلخ تر از دیدن موی سفید جلوی اینه

دیدن چین و چروک پوست کسیه که ده سال پیش عاشقش بودی

این که میبینی سالها گذشته و اون هنوز داره درجا میزنه

هنوز سر در گم زندگی میکنه و از اون بدتر 

اینکه از ترس تنهایی دل به کسی داده که حتی حاضر نیست

کنارش بایسته و عکس بگیره!!

تلخ تر از همه اینکه میبینی کسی که روزی دنبال بهتر از تو بود

به کمتر از تو راضی شده و ولی باز هم تو انتخابش نیستی!