۱۳۹۹ دی ۶, شنبه

تجارب شخصی



 وقتی دارید دو نفری یک تصمیمی رو میگیرید

اگر نظر تون یکی نبود

خیلی روی نظر خودت اصرار نکن

کافیه یه کم عقب نشینی کنی

ادما به مخالفت شدید نظر مخالف عادت کردن

وقتی برخلاف انتظارشون عمل کنی  

همه چی تغییر میکنه!

شاید همیشه جواب نده ولی نود در صد مواقع

اون اتفاقی میفته که دوست داری

۱۳۹۹ آذر ۳۰, یکشنبه

تمام




سوت پایان بازی زده شد

ما باختیم

زیر لب با خودم گفتم : حیف!نشد

جایی که ما زندگی میکنیم 

عمر شادیها زیر یک قیقه است!


۱۳۹۹ آذر ۲۲, شنبه

مسیر غلط



 وقتی یه لباس رو مدام میپوشی

متوجه کهنه شدنش نمیشی

دقیقا مثل وقتایی که انقدر رفتار اشتباهت

رو تکرار می کنی که متوجه کم شدن اطرافیانت

نمیشی. ازخودت هیولایی میسازی که هیچ کس 

تمایلی به همراه شدن با تو را نخواهد داشت

تنهایی ما ادما نتیجه تکرار اشتباهات رفتاری ماست



۱۳۹۹ آذر ۱۵, شنبه

عبور از حرف مردم!

 


تمرین جدیدی که برای ارتقا کیفیت خودم گرفتم

بی توجهی به حرفهایی است باب میلم نیست

می تونم ساعتا بشینم و به حرفهایی گوش بدم که

نیت شون فقط ناراحت کردن منه . تمرین میکنم در 

مقابل همه شون لبخند بزنم. اخرین باری که تشویق

کسی باعث پیشرفتم شده مربوط به دوران قبل از تولدم بوده

و اخرین باری که تخریب کسی جلوی پیشرفتم رو گرفته هم

متعلق به همون دوران بوده . 

اگرچه گاهی باعث تاخیر تو حرکت من شده ولی اساسا هیچ 

حرفی نمیتونه تاثیری در کلیت ماجرا داشته باشه!!

فراموش نمیکنم که همه این ادمها یه روز میرن و

تنها کسی که تا اخر عمر باید این تن رو پیش ببره خودمم. 

۱۳۹۹ آذر ۸, شنبه

دلخوش به ان مقدار هستید؟؟



طبق آمار منتشر شده از وزرات فرهنگ و ارشاد

ظاهرا فروش کتاب در طرح پاییزه این وزارت 

   حرقم خیره کنند ه ای داشته و چیزی حدود 

459 هزار کتاب فروخته شده

حالا اینکه چقدرش کتاب عمومی بوده و چقدرش 

کتاب تخصصی و درسی، بماند

چیزی که ما از قلب جامعه میبینیم کتاب نخون هایی هستند

که کتابهای زیادی میخرند و کادومیگیرند ولی همچنان 

اینستاگرام و تلگرام  رو بیشتر دوست دارند 

و کتاب خوانهایی که بدون در نظر گرفتن طرح ها و تخفیف های ارشادی

هر وقت هرچیزی رو دوست دارند میخرند مطالعه میکنند

و یه عده ای مثل من نخونده زیاد دارند و فرصت نمیکندد همه رو بخونن

ولی باز هم از تس گرونتر شدن کتاب میخرن و دپو! میکنند!

جدا از اون عده ای هم کتابهایی رو میخرند که به لعنت خدا نمی ارزه

و حتی بیشتر جنبه تخریب فکر و ذهن انسان رو داره تا تکامل اون

دلخوش به این عدد ها نباشین.اوضاع خراب تر از این حرفهاست

۱۳۹۹ آذر ۱, شنبه

عین بلا



مینویسم : 

ترسیدن ما چون که هم از بیم بلا بود

اکنون ز چه ترسیم که در عین بلاییم

روزی که مادربزرگم تب و لرز کرد و متوجه شدیم

کرونا مثبت شده همه مون ترسیده بودیم و نگران

ولی امیدوار به لطف خدا بودیم 

وقتی مادر ،پدر و خودم هم مبتلا شدیم

کار سخت تر شد. امید داشتیم به لطف خدا

ولی ته دل اونقدر که باید امید نداشتیم

در نهایت از عین بلا خرج شدیم 

و هنوز باور نمیکنیم که خدا اینگونه با ما 

مهربان بود.  حالا ما خجلیم پیش خدا 

که چرا پیش از این بنده بهتری برایش نبودیم

۱۳۹۹ مهر ۲۷, یکشنبه

شجریانی که من شناختم



*ببار ای بارون ببیار.... 
وقتی یک هنرمند میمیره اولین چیزی که از جلوی چشم ادم عبور میکنه
خاطراتی ست که با اون داره . برای من شجریان کلکسیون عجیبی از خاطرات بود
گالانت قهوه ای دایی و جاده اوشان جمعه ها، اخرین شمالی که با پدربزرگم رفتم
شبهای دزفول ، و این اواخر جاده ساوه و...
*خانه ی دل به یغما گرفته
اولین کاستی که از شجریان خریدم البوم ارام جان بود که از دوست قدیمی پدرم جلال خریده بودم و بارها با ضبط دو کاسته خونه مادربزرگم و بعدها ضبط ایوای خونه مادربزرگم شنیدمش.به دوش دوش که میرسید تمام سلولهای بدنم به حرکت می افتادن ودر عین حال تمام تلاشم بر این بود که بتونم کلمات رو از لحن عجیب خواننده تشخیص بدم
* امشب ز غمت...
عجیب ترین اواز شجریان برای من اواز مرکب خوانی البوم چشمه نوش بود . جایی که به اصفهان می رفت میخواند: ازوجوت قدری نام و نشان هست که هست...بدون اغراق اولین باری که شنیدم اشک تو چشمام حلقه زد .اتفاقی که بعدها سر اواز نوای شجریان هم برام تکرار شد .او اواز غمگین را با جادوی صدا و کلماتش چنان بی رحمانه میخوند که اشکهای شنونده شاید کمترین واکنش نسب به اون بود
*بزن این زخمه
یادمه روزهایی که تو مجله کار میکردم،یکی از همکارامون مطلبی نوشته بود 
با عنوان شجریانی که من میشناختم که مجموعه ای بود از خاطراتن نویسند اش از شجریان.مقاله بسیار درخشان بود و از بد حادثه تو چاپ افتضاح درومد و غیرقابل خوندن شد. بعدها به درخواست سردبیر دوباره اقدام به چاپش کردیم که باز هم اونی که میخواستیم نشد . هرچند که بعد از مرگ شجریان میشد همون مطلب رو در اینستاگرام منتشر کرد ولی نویسنده اش ترجیح داد سکوت کنه تا این احتمال بوجود بیاد که نویسنده تمام اون مطالب رو از خیالش دانلود و جهت پز روشنفکری اش روی کاغذ پیاده کرده باشه
*عمری دگر بباید بعد از وفات مارا
کنسرت شجریان بعد از کنسرت مشکاتیان دومین حسرت من ِ علاقمند به موسیقی شد!
و من یکی دیگه از ادمایی هستم که در دران شجریان زندگی کرد و اون رو از کمترین فاصله نتونستم ببینم . یک حسرت در کنار حسرتهای دیگه زندگی! با خودم زیر لب تکرار میکنم :عمری دگر بباید ...

۱۳۹۹ مهر ۱۲, شنبه

تجربه



 اینکه میگن سن فقط یک عدده واقعا حرف بی معنی و چرتیه

چطور میشه که یک آدم 20 ساله با یک آدم 40 ساله برابری کنه.

ادمی که بیست سال بیشتر کتاب خونده،فیلم دیده ،از شکستها عبرت گرفته

از پیروزیها الگو برداشته راه پیروزی هاش رو شناخته به تجاربش اضافه کرده

و...چطور میتونه با کسی که تازه اسیر غرور جوانیش شده برابری کنه

به نظرم پیر شدن و بالا رفتن سن اصلا چیز ترسناکی نیست

همه اتفاقایی که در سن بالا ازار دهنده است میتونه تو سن پایین تر برات بیفته 

تنهایی ،ناتوانی جسمی و..

از بالا رفتن سنت لذت ببر و با تجربه های سالهای گذشته ات زندگی کن

۱۳۹۹ مهر ۵, شنبه

چنج



تصمیم دارم تمام چیزهایی رو که  خواستم و به دست نیاوردم رو فراموش کنم
تمام چیزایی که دلم میخواد و داشتنش برام میسر نیست رو  بذارم کنار
تا الان امیدوار بودم و از الان به بعد فراموش کار خواهم شد
به زودی چند گلدان به اتاقم اضافه میکنم تا دنیای بعد از بیداریم تغییر کنه
تا یادم بمونه که قرار نیست مثل قبل منتظر معجزه باشم
اتفاقی که قرار باشه نیفته هیچ وقت نمیفته
همیشه  امیدوار بودن به پیشرفت ادم کمک نمیکنه
گاهی کنار گذاشتن و فراموش کردن مفید تره
روزهای جدیدی تو اهه .برای شادیهاش اماده و برای سختی هاش اماده تر باش

۱۳۹۹ شهریور ۲۹, شنبه

به نام خدا

 


زندگی ساده تر از اونیه که فکرش رو میکنی

اگر سخت به نظر میرسه مشکل از زندگی نیست

مشکل از شماست

مشکل از شماست که برای کارهای کوچیک انرژی زیادی گذاشتی

مشکل از شماست که برای رسیدن مقصد نزدیک راه دور تر رو انتخاب کردی

مشکل از شماس که به جای پرسیدن و یاد گرفتن ،ازمون و خطا رو انتخاب کردی

نگاهت رو نسبت به زندگی تغییر بده . شل کن .بدون اصرار به زندگی ادامه بده

همه چی روبسپار به خدا. نه در کلام که در عمل .خدا خودش تو رو تومسیر درست قرار می ده

۱۳۹۹ شهریور ۲۲, شنبه

نصیحت



یک بار تو یکی از برنامه های تلویزیونی 
مجری برنامهاز میهمانش پرسید اگر بخوای سه تا نصیحت به
خودت بیست وپنج ساله ات بکنی چی میگی
با خودم فکر کردم عجب سوال سختی!
من همیشه از عملکرد خودم در گذشته ناراضی هستم
ولی روش و سبک زندگیم نسبت به ده سال پیش تغییری نکرده
معایبی بوده که همیشه اذیتم کرده ولی هیچ وقت نتونستم بر طرف شون کنم
تصور میکنم ادمها مثل درختن و اعمال و رفتارشون مثل میوه های درخت
میوه هیچ درختی با تغییر خاک و اب و هوا عوض نمیشه
شاید نصیحت خودم به خودم این باشه که کارهای مهم رو عقب ننداز
برای بدست اوردن چیزهایی رو که دوست داری بیشتر تلاش کن
و برای حفظ روابط و دوستانت کمتر تصمیمات احساسی بگیر!
ولی در نهایت میدونم که هیچ کدوم از این کارا رو نخواهم کرد

۱۳۹۹ شهریور ۱۵, شنبه

36



 میگن جهنم واقعی اون لحظه ای هست 

که بهت نشون میدن چی میتونستی باشی

و درنهایت چی شدی

ولی 

پیش درامد همون جهنم

36 سالگی ادماس .وقتی که میفهمن از بیست سالگی

به بعد چه کارهایی رو باید انجام میدادن و ندادن

پیشاپیش 36 سالگیم مبارک

۱۳۹۹ شهریور ۱, شنبه

لج


وقتی کسی در مسله ای مخالف ماست

اول سعی میکنیم کهبا خودمون هم نظر کنیم

ولی احتمال موفقیت ما در این زمینه

در بسیار از موارد تقریبا با صفر برابری میکنه

دیگران به همون اندازه افکار خودشون رو دوست دارند که ما دوست داریم

تا اینجای کار همه چی منطقیه ولی داستان از اونجایی عوض میشه که

با عقیده مخالفمون سعی مکنیم دیگران رو ازار میدیم

موسیقی ای که دوست داریم و دوست نداره رو با صدای بلند گوش میدیم

کاری که میدونیم رو اعصاب طرف مقابله رو بی جهت و بدون الزام 

انجام میدیم

ما ادم ها برخلاف ظاهر مهربونمون شدیدا میل به ازار یکدیگر داریم

حتی اگر تعریف فرشته رو از روی شخصیت ما ساخته باشن

۱۳۹۹ مرداد ۲۵, شنبه

غرور


یه بار دوست قدیمی بهم گفت اگه یه روز خواستی منو آنفالو کنی
بذار من انفالوت کنم .چون انقدر مغرورم که اذیت میشم
من انفالوت کنم غرورم کمتر اذیت میشه!
حرفش خنده دار بود ولی بیشتر واقعیت های زندگی مضحک 
و خنده دار به نظر میان!
وقتی تو رابطه ای هستی که نه تو تمایلی به ادمش داری و نه طرف مقابلت 
باز هم ترجیح می دی که رابطه از سمت تو تموم بشه نه اون 
به هر حال ادما دوست دارن همه چیز در کنترل خودشون باشه
ادمیزاد همینقدر خودخواه و مغروره
وقتی چیزی خراب میشه اگر به دست خودش خراب بشه دنبال توجیه میره
و اگر به دست خودش نباشه دنبال مقصر میگرده!

۱۳۹۹ مرداد ۱۹, یکشنبه

نذار بهت عادت کنم


 وقتی چیزی میشکست یا گم میشد یا اسیب میدید

همیشه سعی میکردم  اون رو بگذارم کنار و یدونه

نوی اون رو تهیه کنم.

حتی اگه اون وسیله هنوز قابل استفاده باشه

یا اصلا ضرورتی برای داشتن و نداشتنش وجود داشته باشه

چه دلیلی وجود داشت که وقتی پولش رو دارم 

با نگاه کردن به شکستگی اعصاب خودم رو خورد میکردم؟؟

نگاهم نگاه غلطی به زندگی بود. ایا ادم نباید خودش رو تو روزای

داشتن برای روزای نداشتن اماده کنه؟؟

اینکه عادت به جایزگین کردن رو توی خودت پرورش بدی

باعث میشه وقت چیز گرونی رو از دست بدی دوبار اسیب ببینی

یکبار واسه نداشتنش و یک بار برای نداشتن قدرت جایگزینیش!

بهتره عادتهای بدمون رو شناسایی و اصلاح کنیم

قبل از اینکه مجبور بشیم با عادت کردن کنارشون بذاریم

۱۳۹۹ مرداد ۱۱, شنبه

ماهیگیری


ما ادما از چیزهایی که راحت به  دست میاریم خوشمون نمیاد
نسبت به چیزهای ارزون همیشه بی تفاوت و کم توجهیم
چون بدست اردن دوباره اش خیلی برامون سخت نیست
یادمه یه بار با یه نفر که داشت ماهیگیری میکرد
صحبت میکردم . میگفت:گاهی برای گرفتن یک ماهی 
7-8 ساعت زمان میذارم .ولی در نهایت تمام ماهی هایی که 
میگیرم رو رها میکنم. شایذ فکر کنی طرف دیوانه است ولی 
بیشتر ماهیگیرهای تفننی مثل من هستند . میگیرن و رها میکنند
فقط برای او لحظه ای که ماهی به قلاب گیر میکنه و حس میکنی
چیز دست نیافتنی رو به دست اوردی!
ادمیزاد عاشق بازی بدست اوردن هاست

۱۳۹۹ مرداد ۴, شنبه

وحشت


همیشه گفتم و نوشتم که ذات ادم عادت پذیره
به سختی ها و غم ها و شادی ها عادت میکنه
بعد از مدتی به چیزی که برات دردناک بوده عادت میکنی
همونطور که چیزی که از ته قلب خوشحالت میکرده
برات عادی میشه 
اما تنها چیزی که هیچ وقت برات عادی نمیشه
ترسه. هیچ وقت ترسهای ادم برای ادم عادی نمیشه
دیشب تیم مورد علاقه ام برای چهارمین بار پیاپی قهرمان شد
ولی از اون حس خوشحالی بعد از قهرمانی خبری نبود
اما، با وجود اینکه 6 ماه از وجود ویروس لعنتی میگذره 
هنوز  ترس از الوده شدن به اون نفسم را تا بیخ گلو میبنده!
ادمی به همه چیز عادت میکنه الا به ترس

۱۳۹۹ تیر ۲۸, شنبه

بدیهیات


بعضی سختی های زندگی شبیه سایه ی روی دیوارن
بزرگ، زشت و ترسناک به نظر میان
ولی به سادگی قابل حلن
از سایه های زندگی هیولاهای بزرگ نساز
فقط دنبال راه حلش بگرد

۱۳۹۹ تیر ۲۱, شنبه

امید علیه نا امیدی


ادمها وقتی از اطرافیانشون یا عزیزانشون نا امید میشن
رو به تنهایی میارن
شاید که تنهایی از مواجهه با کسانی که دوستشان داری 
و دوستت ندارن براشون بهتر باشه
ادمها وقتی توی تنهایی دلشون میگیره 
به نوشتن رو میارن . نوشتن تا حدی
غم و ناراحتی رو خالی میکنه
بعدها چشمات به دل نوشته های قدیمیت میفته
و میگی من چقدر خر بودم که غصه این چیزا رو میخوردم
غصه های ادمها مثل موهاشون و مثل شمار سالهای زندگی
بزرگ میشن و وقتی به گذشته فکر میکنی 
قبلی ها رو کوچیک و بعدیها رو بزرگتر میبینی
من جایی که نوشتن هم برام بی فایده بود
رو اورده به موسیقی
و روز تولد اردوان کامکار، اولین و شاید اخرین سنتور زندگیم رو خریدم
17تیر! این بزرگترین ارزوی زندگی من بود
بعد از رویای رانندگی همیشه بزرگترین حسرت زندگیم ساز نزدن بود!
گاهی وقتا نا امیدی از دیگران هم بد نیست! تو رو به سمت چیزایی میبره
که میخواستی و فراموش کردی

۱۳۹۹ تیر ۱۴, شنبه

بی پولی


بی پولی از ادمها چهره خشن و خطرناکی رو به تصویر میکشه
اونجایی که طرف ماشین حسابش جلوشه دارایی های دیگران رو
محاسبه میکنه و حتی خط تقارن هم نمیکشه .اونجایی که برای سلام علیکش هم 
ازت کارمزد میگیره! اونجایی که همه چیز رو باهات دولا پهنا حساب میکنه!
اونجایی که اینقدر قربان صدقه ات میره که باور میکنی هیچکس تو دنیا
قد اون دوستت نداره!! اونجایی که وقتی بهش کمک نمکنی تو رو میذاره تو بلک لیست! 
اونجایی که طرف برای رفع نیازش بهت پیشنهاد میده جنسی رو گرونتر از
قیمت خرید دلالهای بازار ازش بخری و هر روز ازت تضمین میخواد که واقعا 
ازم میخریش؟؟ و به محض اینکه متوجه میشه اون جنس در اینده گرونتر میشه
به روی خودش هم نمیاره که چنین قراری بوده!!
مراقب ادمهای بی پول دورتون باشین خلاصه!

۱۳۹۹ تیر ۷, شنبه

تیپ


وقتی خبر مرگ اقای شاعر منتشر شد
همه مون فلاشبک زدیم به اخرین خاطره ای که از اون 
در ذهن مون باقی مانده بود
اقای شاعری که نه شخصیت تو دل برویی داشت
و نه تیپ و قیافه و هیکلی که دخترهای جوان
جذب زیباییش بشن و برای یک عکس یادگاری 
سر و دست بشکنن
 و نه اون قدر معروف که بخوای با یک عکس یادگاری و یا یک کتاب امضا شده اش
بشه به دیگران فخر فروخت 
 وقتی مرد مه شبکه های اجتماعی پر شد از عکس و شعرهای اون
و اشک و اندوه برای فقدانش
شاید اگر همین توجه های کوتاه و البته زود گذر در زمان حیات اون بهش میشد
زندگیش مسیر دیگری رو طی میکرد
به هرحال تو این دنیا بعضی چیزا کمی عجیب و غریب به نظر میاد
اینکه اگر تیپ و قیافه بهتری داشته باشی
حتی اگر نویسنده بدی باشی میتونی یک بی استعداد موفق باشی
و اگر نداشته باشی،برای دیدن و شناخته شاید باید  تا پس از مرگت منتظر بمونی

۱۳۹۹ خرداد ۳۱, شنبه

توقع


تصمیم بگیر که به هیچ کدوم از ادمهایی که فکر میکنی
نسبت به تو بی توجه هستند مسیج ندی زنگ نزنی 
و قرار ملاقاتی تنظیم نکنی.به خودت حق بده که ناراحت باشی
بخصوص اگه همیشه فکر میکنی که حواست به همه بوده
ولی دیگران خیلی بهت توجه نداشتن
سعی کن در مقابل هرگونه پیام دادنی مقاومت کنی
و احتمالا برات سخت خواهد بود
خیلی زود متوجه میشی که رفتار دیگران در مقابل تو
به نسبت نزدیکی و صمیمیتی که بین تون حاکم بوده
کاملا معقول و منطقی بوده
قبل از اینکه دیگران رو به بی معرفتی متهم کنی
سعی کن توقع خودت رو از ادما بیاری پایین!

۱۳۹۹ خرداد ۲۴, شنبه

fair


آدمهایی تو زندگی مون هستند
که من اسمشون رو گذاشتم نمیخوام و میخوام
ادمایی که براشون یک فاصله معین تعیین کردیم
که از اونجا نباید دور تر شن
و نباید نزدیک تر بیان
ادمایی که اختصاص به قسمت خودخواهانه انسان داره
همه ما از این ادمها تو زندگی مون داریم
و در عین حال همه مون یکی از همین ادمهای زندگی کسی
یا کسانی هستیم! 
همه مون به نوعی این حس تحت کنترل خواسته های دیگری بودن
رو تجربه کردیم و میدونیم چقدر بده !اما با این حال باز هم در حال انتقال
دادن به دیگران هستیم!قوانین این دنیا به شکل عجیبی جوانمردانه نوشته شده
همه چیز عالی میشد اگر انسان نامردی رو میگذاشت کنار!

۱۳۹۹ خرداد ۱۷, شنبه

همه بهانه از توست


خودش رو به در و دیوار میکوبه و میگه عاشقتم
اشک میریزه،فحش میده،تهدید میکنه و میگه عاشقتم
بچه هاش رو از خودش میرونه، نسبت بهشون بی توجهه
جوری رفتار میکنه که انگار بچه هاش رو نمیخواد 
به عالم و ادم و دوست و رفیق و دور و نزدیک زنگ زده
التماس کرده که یه کاری کنید بگرده ،عاشقشم 
میگفت بدون اون میمیره ولی الان یکساله که زندس
یکساله که زندس و روزهایی که خماره التماس میکنه
روزایی که نعشه است،تهدید!! 
خانوادش طردش کردن چون فکر میکنند اون بی عرضه بوده
و مال اموالش رو مفت از چنگش دراوردن 
سرمایه ای که اگه زنش از دستش در نیاورده بود الان سهم
ساقیای محله شده بود . اصرار میکنه که برگرده ولی پشت همه
ناله های عاشقانه،مشخصه که هدف تصاحب اموال زن و بچشه
پولی که باهاش سالها میشه راحت خورد و خوابید و کشید و التماس نکرد
عشق ساده ترین راه برای گفتن دروغ های بزرگه! بگو عاشقتم و دنیاش رو
به آتیش بکش!

۱۳۹۹ خرداد ۱۰, شنبه

هیولای کی بودی لعنتی!


هر ادمی ذاتا یک هیولاس که این هیولا
با توجه به رفتار دیگران رام و کنترل میشه
کافیه که دیگران تلاشی برای کنترل این هیولا نکنن
تا ضامنش در بره و همه جا رو به آتش بکشه
همه ما هیولاها در طول زندگی سعی میکنیم
همدیگه رو رام کنیم چون از آتش همدیگه میترسیم
اما این وسط اونهایی که چجیزی برای از دست دادن ندارن
خطرناک ترن . اونا هیولاهای دیگه رو به جنگ آتش می طلبن
راستی هیولاها با  خانواده های خودشون مهربون ترن
صبر و تحمل بیشتری به خرج میدن ولی جایی که صبرشون تموم شه
به اندازه همه هیولاها خطرناک میشن!

۱۳۹۹ خرداد ۳, شنبه

اصل کاری



ماه رمضان تقریبا به پایان رسید
تو این یک ماه نه یک کتاب رو کامل خوندم
نه طبق برنامه روزانه ام پیش رفتم
نه با کسی جایی رفتم
نه روی کارم تمرکز کردم
نه روی زندگیم
روزه گرفتم. سریال دیدم و هر روز بعد از غروب 
چند خط از ادبیات کلاسیک فارسی رو توی اینستا 
استوری کردم . نمیدونم چه حکمتیه که توماه رمضون
هیچ چیز رو نمیشه اونجوری که دوست داریم تغییر بدیم
شاید فلسفه اش اینه که از همه جا قطع ارتباط کنیم 
و بریم سراغ اصل کاری 
فی المجلس امسال که گذشت
اگر سال دیگه عمری باقی موند
همه زمان بیداری ماه رمضون رو صرف همون اصل کاری میکنم

۱۳۹۹ اردیبهشت ۲۰, شنبه

زمان لرزه



چیه این ادمی زاد
دلش که میگیره میگه ای کاش زود تر این قصه به پایان برسه
ولی تو همون حال هم وقتی احساس خطر میکنه
برای حفظ جانش تلاش میکنه
نا امید از زندگی دلگرفته از همه چیز 
نشسته بودم تا کتابی رو برای باقی مانده ایام ماه رمضان انتخاب کنم
که ناگهان زمین شروع کرد به لرزیدن 
به خودم اومدم دیدم منی که چند دقیقه پیش میگفتم تو این دنیا
دیگه  کاری ندارم ،دارم به سرعت به سمت  در میرم
برای نجات زندگی . برای نجات همون زندگی بی بار و نا امید کننده
زندگی بدون پول بدون عشق و به لطف کرونا بدون لذت
چیه این ادمیزاد....!

۱۳۹۹ اردیبهشت ۱۳, شنبه

مصایب میانسالی قسمت اول


بزرگ شدن عیبهای زیادی داره
شاید ما فقط به بیشتر شدن مسولیتهتاش فکر کنیم
ولی معایب دیگری هم داره که هیچ رقم قابل چشم پوشی نیست
بزرگ که میشی فردیتت رو از دست می دی و تبدیل میشی به
ابزار و وسیله. چیزی که برای دیگران مهمت میکنه کارامدی شماست
اینکه چه منافعی رو میتونی برای چه کسانی تامین کنی 
این که چه کارهایی رو میتونی براشون انجام بدی
اینکه دیگه کمتر حالت رو میپرسند و وقتی هم که میپرسند بعدش خواسته دیگری دارند
همیشه فکر میکردم این قاعده فقط در مورد دوستان و اشناان ادم صدق میکنه
ولی متاسفانه باید بگم 
حتی بستگان نزدیک ادم هم همینطور فکر میکنن
زندگی به همین اندازه غم انگیزه

۱۳۹۹ اردیبهشت ۶, شنبه

رمضان


همیشه شب قبل از اولین روز ماه رمضان
 خودم رو برای یکماه مهمانی خدا اماده میکنم
همه کارایی که شب قبل از سال نو باید بکنم
شب اول ماه رمضان انجام میدم
انگار که سال نوی دیگه ای در راهه
ماه رمضون برای من فراتر از یک اجبار دینی حساب میشه
سعی میکنم به معنای واقعی از بدی دور شم و به خدا نزدیک
تلاش برای تمرین انسان بودن
تمرین سخت از بدی دور شدن
به خودت میای و میبینی از قانون داری فاصله میگیری 
و سریع برمیگردی به جایی که باید باشی
همیشه ابتدای هرسال ارزو میکنم که عادتهای بدم رو
کنار بگذارم . حالا که فاصله زیادی بین سال نو و ماه رمضان
نیست چه بهتر که از حالا شروع کنم 




۱۳۹۹ فروردین ۳۰, شنبه

لب تشنه قاعدتا آب میخواد!


وقتی یه نفر در مورد مبحث جدیدی باهات صحبت میکنه
به حرفاش با دقت گوش بده
اگر بعدها دیدی شخص دیگری اصرار داره تا تو رو با اون مباحث آشنا کنه
به حرفاش جدی تر گوش بده و روش تحقیق کن
واگر دیدی شخص دیگری هم داره به اون مسیر حرکت میده
دنبالش برو !این صدای یک چشمه اس که تو رو داره سمت خودش میکشونه
اون هیچ وقت برای رفع تشنگی تو سمتت نمیاد . ولی با صداش 
میتونه مسیر رسیدن رو برات مشخص کنه



۱۳۹۹ فروردین ۲۳, شنبه

محدودیت


نسل ما از بچگی با حمدودیت های زیادی بزرگ شد
از پوشیدن شلوار جین تو مدرسه بگیر
تا گوش دادن یواشکی نوارهای لس انجلسی 
عادت کردیم به خوردن  انواع ضد حال
مثل چهارشنبه سوری اون سال که داشتیم با سیاوش عکس میگرفتیم
و پلیس دوربین مون رو توقیف و همه عکسامون رو پاک کردم
هر وقت خواستیم بگیم مارا چه به سیاست
دستی از استین سیاست بیرون اومد و یقه ما رو گرفت
مثل همه کتابهایی که خوندیم و به خاطر سیاست های فرهنگی
و به لطف سانسورهای زیاد نفهمیدیم که داستان چی بود و به کجا رسید 
مثل همین دیشب که داشتیم با موسیقی لیان حال میکردیم و متنظر جناب خان بودیم
که برنامه رو به خاطر مجوز نداشتن جناب قطع کردن
اگرچه یک ساعت بعد دوباره همه به روی صحنه اومدن ولی
حال مون حال گرسنه ای بود که در اوج لذت غذا خوردنش غذاش رو ازش بگیرن و
یک ساعت بعد دوباره بهش برگردونن!!
ما کنار این محدودیتها بزرگ شدیم ولی هیچ وقت نتونستیم به هم عادت کنیم!

۱۳۹۹ فروردین ۱۶, شنبه

1399


عید عجیبی رو سپری کردیم
بین بیم و امید 
بین ترس و استرس
ترس از اینکه ایا سال دیگه هم تحویل سال رو خواهیم دید یا نه
نگران بزرگترهایی که بیشتر از بقیه در معرض خطرند
همیشه اول هر سال به این فکر میکنیم که در سال جدید
چه کار نکرده ای رو شروع کنیم یا
چه عادت بدی رو کنار بذاریم
اما ایا از وسط این همه ترس و استرس و نا امیدی میشه
دست به تغییر زد؟
بعید میدونم
از امروز شروع به ساختن عادتهای جدیدم میکنم
به هرحال انچه که همیشه در کمین ماست همین درد وبیماری و مرگه
فکر میکنم همه این داستانها باید به باور ما کمک کنه
که زمان محدوده و عمر کوتاه. پس تا دیر نشده
 کارهای نکرده رو باید تمام کرد


۱۳۹۸ اسفند ۱۷, شنبه

میگذره ؟


به سنت شنبه های گذشته باز هم مینویسم
اما از نه از سر امید و نه از سر ناچاری
مینویسم که بعدها که از این روزهای سیاه گذشتم
یادم بمونه که چقدر از مردن میترسیدم
تا همیشه یادم باشه همین زندگی زشت بد بدترکیب
وقتی به مرگ نزدیک میشه پر میشه از چیزهای دوست داشتنی
و این عکس رو میذارم تا یادم بمونه هیچ جیز تو دنیا  غیر ممکن نیست!!


۱۳۹۸ اسفند ۱۰, شنبه

بوی مرگ


تمام این شهر بوی مرگ میده
تمام این کشور
تمام این ادمها
تا دیروز از موشک و هواپیمای دشمن میترسیدیم
و حالا از این ویروس عجیب و غریب و کشنده اسمش رو نبر!
مردمی که از ترس ویروس توی خونه موندن
و مایی که به خاطر پول و کار تو کثیف ترین مرکز ممکن نشسته ایم
ریز ریز سرفه میکنیم و اماده علایم بعدی هستیم
سر از ماست و تقدیر از خدا...

۱۳۹۸ اسفند ۵, دوشنبه

همبازی


همبازی بچه گی هام حالا اینقدر بزرگ شده شده 
که اول باید بچه اش رو بخوابونه و بعد باهام حرف بزنه
انقدر بزرگ شده که برای به یاد اوردن اخرین خاطره ی مشترکمون
 دقایق زیادی فکر کنه و گاهی چیزهایی رو بگه که وجود نداشته!!
اینقدر بزرگ که حالابازیهای ترسناک تری رو پیششهاد میده!
بازیهایی که خارج ااز عرف زندگی منه
فاصله ها ادم ها رو تغییر میده 
شاید هم تغییرات ادمه که باعث فاصله میشه
ولی ،وقتی بین رابطه ای فاصله اقتاد دیگه سمتش نرو
اون رابطه متعلق به اون لحظه از زمان بوده 
نزدیکش بشی همه خاطرات خوب قدیمی رو هم از بین می بره

۱۳۹۸ بهمن ۲۶, شنبه

همرنگ


گاهی شرایطی پیش میاد که از زندگی عادیت فاصله میگیری 
و تازه میفهمی چقدر نسبت به قبل کم تحمل تر شدی ضعیف تر شدی
مثل من کهع الان وسط نقاشی خونه گیر افتادم و تازه دارم میفهمم چقدر 
تحملم نسبت به قبل کمتر شده. هیچ وقت فکر نمی کردم یه روز برای فرار از سر و صدای زیاد هدفون توی گوشم بذارم و صدای دریا رو گوش بدم!
من که وسط عربده کش خونه حمل و نقل کار میکنم! من دیگه چرا؟
خب طبیعیه چون بدن مخن به شلوغی در روز و ارامش در شب عادت کرده!
طبیعیه چون به این مدل از زندگی سالهاست عادت کردم
شاید برای همین باشه که وقتی اسم سفر میاد میلم به نرفتن بیشتره تا رفتن
مثل دستی شدم که ماه های زیادی توگچ بوده و الان براش انعطاف یک مقدار سخته
این هفته سعی میکنم عادت کنم به صدای بیشتر،به بودن در جمع های خانوادگی 
به بودن کنار اقوامی که سالی دو سه بار بیشتر نمیبینمشون
عادت میکنم به زندگی بیرون از اتاق خودم...

۱۳۹۸ بهمن ۱۹, شنبه

شباهت


اگه میخوای شبیه ترین ادم به خودت 
کسی که اینه تمام قد تو و تفکرات و سبک زندگیت باشه رو پیدا کنی،
چشمات رو باز کن و بگرد ببین از کی بیشتر از همه بدت میاد
من خودم رو اینجوری پیدا کردم
توی یک نره غول وحشتناک متاسفانه هر روز می‌بینمش
یه هیولای متهوع که متاسفانه حقیقت عریانش شبیه 
واقعیت پنهان منه .شاید اگر شرم از هیولا دیده شدن 
در من وجود نداشت اگر مثل اون حیای پنهان کردنش رو
نداشتم، الان مثل اون سرم رو بالا گرفته بودم از کثافت‌کاری‌هام با افتخار
صحبت می‌کردم . شاید بشه گفت همین شرم و شرمندگی وجه تمایز من و اونه!
چه اهمیتی داره! مثل میوه ای می‌مونه از تو گندیده و از بیرون طاهر سالمی داره!
اگر ظاهر سالم هم نداشت فرقی نمی‌کرد! در هر دو صورت غیر قابل استفاده است

۱۳۹۸ بهمن ۱۲, شنبه

دونفره


هر چیزی دو نفره اش میتونه خوب باشه
مثل قدم زدن تو هوای دو نفره 
خصوص اگه بارون بیاد و نفر دوم مثل تو
یادش نرفته باشه چترش رو باخودش بیاره
یا مثلا بازی های دونفره .میتونی رو اشتباه 
انسانی (از نوع غیر کشنده) طرف مقابلت حساب کنی
اما امان از تصمیم دو نفره یا همون تصمیم مشترک!
تصمیم مشترک تصمیمیه که دو نفر با دو نظر متفاوت انتخابش میکنن
چیزی که مورد تایید و رضایت هیچ کدومشون هم نیست ولی
دو طرف حداقل دیگه در موردش بحث نمیکنن
در واقع تصمیم مشترک تصمیمیه که نه تو رو راضی میکنه
نه طرف مقابلت رو!فقط دیگه در موردش حرف نمی زنید!

۱۳۹۸ بهمن ۵, شنبه

تماشای زندگی از پشت شیشه عینک کثیف


از کدر بودن شیشه عینکم خسته شده بودم
رفتم سراغ کیف عینک های قدیمیم و یکی از کج و کوله هاش
که قابل استفاده به نظر میومد برداشتم.دستمال کشیدم و دنیا
رو چقدر زیبا تر دیدم!
چقدر تماشای شفاف رنگها نوشته ها و تصاویر تلویزیون لذت بخش بود
چقدر راحت به ساده ترین چیزهها دلخوش میشیم
و چقدر ساده تر دلخوش های کوچک را از خودمون میگیریم

۱۳۹۸ دی ۲۸, شنبه

حال من فهمیدنی نیست


من هیچ وقت نمی تونم  حال تو رو بفهمم چون هیچ وقت جای تو نیستم
هروقت میخوام با کسی احساس همدردی کنم قبلش یک بار این جمله رو
با خودم تکرار میکنم.  اما اخرش باز هم این جمله کلیشه ای رو تحویل مخاطبم
می دم: " حالت رو درک میکنم و میدونم خیلی سخته ولی کاریش نمیشه کرد!"
-------------------------
حالا خونه علی نشستیم.جایی که همیشه بزن و بکوب و تولد و مهمونی و عشق حال سالم
و ناسالم بود و الان به خاطر  هواپیمای سقوط کرده شده تبدیل شده به خانه عزا
پدرش رو به روی من نشسته و خیره شده به زمینی که تا چند روز پیش زیر پای دخترش بود
خیلی غم انگیزه ولی منی که دختر ندارم نمیتونم حالش رو درک کنم
ولی میفهمم استرس خواهر مسافری که بین زمین آسمون در حال حرکته یعنی چی
یاد مهمونی تولد کتی می افتم که تا از رسیدن خواهرم مطمئن نشده بودم
بهم خوش نگذشته بود . شونه های علی رو میگیرم و میگم میفهمم حالت رو!
ولی باز هم میدونم که حال اون از درک من خارجه! صدای دوستی تو گوشم می پیچه
که میگفت حالا چهارتا بچه پول دار تو هواپیما بودن و...!
کاش یک اسکرین شات میشد از اون لحظه گرفت و نشونش داد!

۱۳۹۸ دی ۲۱, شنبه

سقوط


از سایه جنگ فرار کردیم و حالا گوشه یک کوچه خلوت 
نفس نفس زنان نشستیم تا عرق مون خشک شه
نفس مون تازه شه و به این فکر کنیم که اگه فرار نکرده بودیم
الان به چه حال و به چه وضعی دچار بودیم!!
ما تو دل جنگ بودیم موشک نخوردیم
اما مسافرای هواپیمای اوکراینی ...
 اونایی که داشتن از نقطه داغ احتمال جنگ 
 جدا میشدند  تا جایی دور تر از جهنمی  
که زادگاهشون بود زندگی کنند  جایی که مثل ما مجبور نباشن
قبل از بیرون اومدن از رختخواب اخبار رو توی گوشی شون نگاه کنن
که ببینند  سوژه جنگ اعصاب امروزشون چیه...
داستان زندگی شون با موشک جنگی که هیچ وقت شروع نشد 
به پایان رسید! عجب تراژدی وحشتناکی.