۱۳۹۲ تیر ۱۵, شنبه

هیس!


+
می گفت: یه فرق کوچیکی  بین "راحت بودن" و "بی ادب "
 بودن وجود داره  که اگه اونو پیدا کنی ،می دونی کی و به کودوم 
حرف باید بخندی و کی و با کودومش باید عصبانی شی!! 
+
مرد پنجاه و چند ساله ای رو می بینم که وسط خیابون تو 
ماشینش نشستهو داره فحش های رکیک دختر ماشین عقبی رو گوش می ده
ظاهرا سپر  ماشین هاشون به هم خورده .دختره عصبانیه و داره 
همه فحش هاییکه بلده یکی یکی تحویل پیرمرد بیچاره می ده .
 خانوم مسن کنار پیاده رو لبهاشو گاز می گیره و خیلی آروم و زیر لب  
حرفی که دلش می خواد رو به دختره می زنه
+
می گفت : اگه فلان حرف رو منِ دختر آروم هم بگم همه چپ چپ 
نگام می کنن ،ولی اگه یه پسر بگه انگار  داره سلام علیک عادی
روزانه اشُ می کنه! اگه بده خب واسه همه بده ،اگه هم نیس که....!

+
کتاب آداب بی قراری "یعقوب یادعلی " رو دوست داشتم. نویسنده ای
که برای همین کتاب و به جرم توهین به اقوام لرپاش به دادگاه و زندان
و غیره هم باز شد . 
موزیک آخر وبلاگ رو از موزیسین مورد علاقه ام انتخاب کردم 
Mesanuxta kai kati-thanos petrelis

۱۳۹۲ تیر ۱۱, سه‌شنبه

صد و هشتاد درجه!


+
هنوزم وقتی می خوام چیزی بنویسم یاد اقا سعید دارینوش
می افتم که نشسته بود روی سه پایه فروشگاه یوسف اباد
و با هیجان می گفت :دوره  قلم  و نویسندگی تموم شده!الان دنیا ،دنیای
تصویره!به نظرم حرف احمقانه ای بود !اونم از زبون یک ناشر
چطور میشه کلمه و تصویر رقیب هم باشن؟؟غیر ممکنه!
اون لحظه شاید حرفشو جدی گرفته بودم ولی بعدها
گذاشتم به حساب بوی الکل همیشه گی دهانش!
بیشتر از هشت سال از تابستون های یوسف اباد اون سال
گذشته ودیگه  نه خبری از سعید خان هست و نه اثری از
فروشگاه یوسف آباد و نه حس و حالی  برای نوشتن!
با این حال هنوز خوندن یک نوشته معمولی برام
 جذاب تر ازتماشای  یک شاهکار سینمایی به حساب میاد!
 +
خاطرات خوشی از روزهای یاهو سیصد وشصت دارم
روزهایی که جوان تر از امروز بودیم و دنیای مجازی مون
پر از ادم هایی شده بود که می نوشتند و می خواندیم
اون  روزها همه وبلاگ داشتیم .
همه نویسنده شده بودیم  .می نوشتیم . اغلب طنز.
بعضی هم جدی . خیلی جدی. به حرف های هم دل می دادیم
فکر می کردیم . می خندیدیم . خیلی از اون پست ها رو هنوز
تو ذهنم مرورمیکنم ومی خندم
حالا انگار زندگی مجازی هم عوض شده
دوستای نویسنده ،یا عاشقانه نویس شدند یا عکاس.
من و چند نفر دیگه از دوستای قدیم هم به لطف
پرشین بلاگ و بلاگفا و بلاگر هنوز به وبلاگ نویسی
وفادار موندیم ،هرچند که بازدید های وبلاگ ها
روز به روز در حال کمتر شدن هستن.
 خیلی از دوستام رو تشویق به دوباره نوشتن کردم
تلاش بیهوده ای بود !نمی شد!نمی خواستند!
هنوز هم وقتی روبه روی صفحه تایپ بلاگر می نشینم

یاد اقا سعید دارینوشی می افتم که می گفت:....!
+
گذشته اصغر فرهادی رو بالاخره دیدم .مثل جدایی
سه چهار دقیقه اول فیلم رو تو تماشای بار اول از دست دادم
بهونه خوبیه برای دوباره دیدن!هرچند که فیلم های فرهادی رو 
بدون بهانه می شه دوبار دید! موزیک پایانی ترانه ای از 
جدید ترین البوم یانیس .