۱۴۰۰ آبان ۸, شنبه

خاطره سازی



 جلوی ساندویچی پر خاطره سالهای کودکی نشسته بودم
و منتظر بودم غذام اماده بشه
تنها
بعضی جاها رو همیشه باید تنها بری
خصوصا جاهایی که ازش خاطرات زیادی داری
که تو تنهایی بتونی راحت تر بهشون فکر کنی
بچه که بودیم شام رو اینجا میخوردیم و بعدش میرفتیم
شهربازی. من و خواهر و پدر همبرگر
و مادر پیتزا
با هیلمن قدیمی که صمیمی ترین همراه پدرم 
در تمام اون سالها
هالان که دیگه نه هیلمن هست نه شهربازی و نه دل و دماغی برای
غذا خوردن ِ سرپا کنار خیابان
کاش زندگی به ادم این فرصت رو میداد تا یک روز
از زندگی رو دوباره زندگی کنی
بدون تغییر، بدونحذف یا اضافه شدن هر اتفاقی
فقط اون یک روز رو ،اون 24 ساعت رو دوباره تجربه کنی
من تو زندگیم روزهای خوب زیادی رو داشتم
اتفاقهای خوبی رو به چشم دیدم
ولی اگر بخوام فقط یک روز رو دوباره زندگی کنم
یکی از همون روزها رو انتخاب میکنم


۱۴۰۰ آبان ۱, شنبه

کمی فکر کن!


 گاهی برخلاف دلت و برخلاف عقلت 
    تصمیمت رو میگیری
      همه چیز رو فراموش میکنی
        فقط به خاطر دل یک نفر دیگه
          اگر اون یک نفر مادرت باشه که چه بهتر

          مادر و پدر یک مزیت نسبت به بقیه ادم ها دارن
           
           کمتر از بقیه ادما نا امیدت میکنن

          ادما وقت سن شون یمره بالا ترسناک میشن

          به سختی میشه خواسته هاشون رو رد کرد

          با خودت فکر میکنی شاید این اخرین خواسته اون از تو باشه






          ۱۴۰۰ مهر ۲۵, یکشنبه

          معجزه



          ادمیزاد همیشه تو سیاه ترین لحظات زندگیش
          امیدواره که کبریتی پیدا شه و به اون تاریکی پایان بده
          گاهی پیدا میشه و گاهی هم نه
          اسم اون کبریت رو معجزه گذاشتیم
          امید به رخ دادن اتفاقی که به نظر محال میاد
          و یاداوری میکنه که هیچ چیز تو زندگی غیرممکن نیست
          نمیدونم معجزه واقعا چیز خوبیه یا نه
          گاهی امید داشتن بهش باعث ناراحتی شدیدتری میشه
          و حتی جلوی فکر کردن به پلن بهتر رو میگیره
          ترجیح میدی منتظر اتفاق نادر بمونی تا اینکه 
          استراتژی بهتری رو انتخاب کنی  
          و گاهی هم خوشحالت میکنه،بدون اینکه انتظارش رو داشته باشی
          شاید اگر نبود امید هم کمرنگتر میشد
          و چه روزهای بیخودی رو سپری میکردیم
          برای ما که هر روز با یک مصیبت جدید مواجهیم
          اگر نبود معجزه و امید
          حتما تا الان خودمون خودمون رو منقرض کرده بودیم
          ما به معجزه و امید و دعا زنده ایم

          ۱۴۰۰ مهر ۱۸, یکشنبه

          مثلا اولین دوشنبه



          عادت کردیم برای شروع هر کاری و هر تغییری 

          یک روز یا تاریخ رند و مشخصی رو انتخاب کنیم

          اولین روز هفته اولین روز ماه یا اولین روز سال

          اگر همه اینا با هم مقارن بشه که دیگه اصلا 

          نور علی نور

          هیچ وقت نشده مثلا دوشنبه هفدهم اردیبهشت رو 

          انتخاب کنیم یا چهار شنبه بیست پنج رو

          همیشه باید یکی از سه عدد رند تاریخ رو انتخاب 

          کنیم

          اگر خا مثل ما فکر میکرد تمام ادما و رو تو یه تاریخ 

          مشخص میاورد و میبرد

          به نظرم وقتشه به این قانون مسخره تو زندگی پایان بدم

          حداقل زندگی خودم

          از این به بعد اولین تغییر در اولین روز پیش رو!

          ۱۴۰۰ مهر ۱۰, شنبه

          نگاه



           برای ما عینکی ها،عینک یک وسیله نیست

          یک عضوی از بدن ادمه. مثل دست.مثل پا 

          مثل خود چشم.

          وقتی عینک انتخاب میکنیم به این فکر میکنیم

          که روزهای زیادی ر و باید با هم سپری کنیم

          بهتره دوستی رو انتخاب کنیم که بهتر همراهی مون کنه

          مثل همه دوستایی که بخشی از زندگی مون رو به اون میسپاریم

          دوستهای جدیدی را برای خودم انتخاب کردم

          امید.ارم که بتونم باهاشون روزهای خوبی رو بگذرونم

          امیدوارم چیزهای خوبی رو ببینیم

          از قبلی خاطرات خوب و بد زیادی دارم

          با اینکه کسی انتخابش کرده بود که خاطرات تلخی رو برام رقکم زد

          ولی تا اخرین لحظه نگهش داشتم. حالا به تماشای دنیا 

          با دوستای جدیدی نشستم

          امیدوارم پشت شیشه های کثیف احتمالیش

          چیزهای قشنگی رو ببینم.