۱۴۰۰ آبان ۸, شنبه

خاطره سازی



 جلوی ساندویچی پر خاطره سالهای کودکی نشسته بودم
و منتظر بودم غذام اماده بشه
تنها
بعضی جاها رو همیشه باید تنها بری
خصوصا جاهایی که ازش خاطرات زیادی داری
که تو تنهایی بتونی راحت تر بهشون فکر کنی
بچه که بودیم شام رو اینجا میخوردیم و بعدش میرفتیم
شهربازی. من و خواهر و پدر همبرگر
و مادر پیتزا
با هیلمن قدیمی که صمیمی ترین همراه پدرم 
در تمام اون سالها
هالان که دیگه نه هیلمن هست نه شهربازی و نه دل و دماغی برای
غذا خوردن ِ سرپا کنار خیابان
کاش زندگی به ادم این فرصت رو میداد تا یک روز
از زندگی رو دوباره زندگی کنی
بدون تغییر، بدونحذف یا اضافه شدن هر اتفاقی
فقط اون یک روز رو ،اون 24 ساعت رو دوباره تجربه کنی
من تو زندگیم روزهای خوب زیادی رو داشتم
اتفاقهای خوبی رو به چشم دیدم
ولی اگر بخوام فقط یک روز رو دوباره زندگی کنم
یکی از همون روزها رو انتخاب میکنم


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

حالا تو بگو