۱۳۹۶ دی ۹, شنبه

تاریخ


داشتم به این فکر میکردم که از اتفاق
جوانی ما هم کجای تاریخ افتاد 
دورانی که هیچ روزش بدون حادثه 
به شب نرسید . ازجنگ و قحطی بگیر
تا معجزه هزاره ی سوم!
جایی خوندم که تاریخ هر صد سال یکبار 
تکرار میشه! اگه اینجوری باشه که خب قاعدتا
هرجای تاریخ به دنیا اومده بودیم اوضاع همین بود 
که الان هست!

۱۳۹۶ دی ۲, شنبه

زلزله


تهران فقط چند ثانیع لرزید و مردم چند ساعت زندگی شون رو ول کردند 
و اومدند به خیابان تا اگر زلزله ای اومد اموالشون بره و جونشون بمونه
همون اموالی که برای بدست اوردنش از  تمام جونشون مایه گذاشته بودند!
وقتی جونت رو تو خطر ببینی ،نه دیگه به تقدیر ایمان خواهی داشت و نه 
به داشته ها و اندوخته هات علاقه!

۱۳۹۶ آذر ۱۹, یکشنبه

سایمون علیه عادل!


"عکس های سلفی فردوسی پور را در حال امضای کتابم(فوتبال علیه دشمن) دیدم.چطور ممکن است کسی کتاب تو را بدون اجازه سرقت و ترجمه کند و با آن سلفی بگیرد؟"
این جملات رو نویسنده کتاب فوتبال علیه دشمن با عصابنیت به زبان اورده!
کسی که اثرش در ایران چاپ پنجم رو هم رد کرده و برای این پنج هزار و خورده ای 
نسخه ی  به فروش رفته یک ریال هم در یافت نکرده!
و حتما نمی دونه که اینجا از مترجمانی تجلیل به عمل میاد که عمده شهرت شون رو
مدیون ترجمه کتابهایی هستند که یک ریال بابت حق تالیف آن پرداخت نکرده اند!
این وسط چیزی که از همه جالب تره سکوت معنی دار اقای فردوسی پوری هست 
که تهیه کننده و مجری برنامه ایست که ادعای شفاف سازی وکشف حقانیت تو فوتبال رو داره!
سایمون کوپر بارها اعلام کرده که خواهان حق تالیف این کتاب هست و قصد داره
اون پول رو صرف امور خیریه در ایران بکنه . شاید اگر مترجمی غیر از عادل پشت این کتاب بود مردم به راحتی از ماجرا نمیگدشتند ولی وقتی ادمی که دوستش داریم متهم میشه ،صلاح بر این می بینیم که مورد اتهام رو کوچک تر از اونی که هست ببینیم به هرحال تا اینجای کار یک عکس سلفی با کتاب سی و پنج هزار تومنی گیر اقای کوپر اومده باید منتظر موند و دید که ایا موفق میشه حق تالیفش رو هم بگیره یا نه! 

۱۳۹۶ آذر ۱۱, شنبه

اقای سین


اقای سین راننده کامیون و از مردم شریف اصفهان هستند که
اخیرا به واسطه یکی از دوستان با ایشون اشنا شدیم 
ایشون شرایط مالی جالبی نداره و در کنار خواهر بیوه ای داره
 که خرج اون هم گردن اقای سین افتاده . در  تلاشیم از طریق 
شرکت مون و بیزینس حمل و نقل تدبیری اندیشه کنیم که بتونیم
 خیر و برکت بیشتری به کار ایشون منتقل کنیم
به فکر ثواب و یک در دنیا و صد در آخرتش نیستیم
خدا رو چه دیدی شاید دست تقدیر روزی همین لباس رو که تن 
این بنه خداست ،بر تن ما بکنه . از این دست میدیم که شاید 
بعدها روزی ،از همین دست بتونیم بگیریم

۱۳۹۶ آذر ۴, شنبه

مادربزرگ


هفته پیش مادر بزرگ وقتی میخواست وضو بگیره که نماز
صبحش رو بخونه ،تعادلش رو از دست داد خورد زمین و
استخوانش شکست . از زمانی که به زمین افتاد تا موقعی 
که پدر قفل در رو شکوند و رفت تو 6 ساعت میگذشت
شکسته گی تا حدی شدید بود که یک روز بعد مادر بزرگ رو 
به اتاق عمل کشوند و یک پروتز به مادر بزرگ اضافه کرد!
روزیکه به عیادتش تو بیمارستان رفتم بعد از مدتها کسایی رو 
کنار هم دیدم که طی ماه های گذشته به دلایلی آشکار و نهان 
با هم قهر بودند .
به شوخی به مادر بزرگ میگم : این چه کاری بود با خودت کردی
با خنده گفت : میخواستم دوباره همه رو دور هم جمع کنم !
میشد حدس زد که وقتی که مادر بزرگ برای وضو از خواب 
بیدار شده بود به چی فکر میکرد که حواسش پرت شد و افتاد زمین

۱۳۹۶ آبان ۲۰, شنبه

خدایا مرسی !


ما ادم های خوشبختی هستیم که در عصر تکنولوژی به دنیا اومدیم
گول این دلنوشته های احساسی سراسر اندوه که می خوان بگن 
زمان قدیم که همه دارایی خونه تلویزیون سیاه سفید 21 اینچ بود و
بخاری نفتی و گاز کپسولی و غیره رو نخورید. کافیه یکبار که با یک
نفر قرار مهمی دارید ،وقتی سوار ماشین میشید ببینید که ماشین روشن 
نمیشه و اون موقع خدا رو هزار بار شکر کنید که میتونید با یک اس ام اس
قرارتون رو نیم ساعت جا به جا کنید! حالا چه اهمیتی داره که تو مهمونی های
خانوادگی دختر حاله و پسر دایی سرشون تو گوشی شونه و به بقیه توجه ندارند!
هرچند که اگر موبایل هم نداشتند جز حرفهای تکراری و بی و سر
 و ته چیزی برایاضافه کردن به معرفت ما دیگران با خودشون ندارند.
میگن قدیما که تکنولوژی نبود مردم بیشتر روزنامه می خوندند . خب خواندن روزنامه ای کههمه اخبارش،خبرهای روز گذشته سایت هاس چه فایده ای داره؟
قدیم که اینترنت نبود مردم بیشتر کتاب میخوندند؟بعید میدونم. شاید تیراژها بالا تر بود ولی تنوع کتاب ها به اندازه امروز نبود. شما با کمک همین تکنولوژی لعنتی میتونی کتابهای روز دنیا روانلاین سفارش بدی و کمتر از یکماه تحویل بگیری و شش ماه بعد ترجمه شده اش رو تحویل بدی!
منطقی باشیم. ما مردمِ زاده ی عصر تکنولوژی مردم خوشبختی هستیم

۱۳۹۶ آبان ۶, شنبه

نظم


عجیب ترین درسی که تو عمر 33 ساله ام گرفته ام این بود
که هر وقت چیزی رو از خدا خواستم که بهم بده 
قبلش نگاه کنم و ببینم که چقدر با قاعده و قانون دنیا
سازگاره. گاهی خواسته هایی داری که روی کاغد خیلی
ساده ،راحت و شدنی به نظر میرسه . مثل بدست اوردن 
درامد یده ال ،یا رسیدن به عشقی که از تو کمی سر تره
یا بهبودی یک بیمار ِ بستری در بیمارستان
شاید همه اینها تو حرف شدنی باشه ولی در عمل هگز اتفاق 
نیفته .ممکنه به خاطرشون تمام عمرت رو به خدا التماس کنی 
ولی بهتره این رو بدونی خدا هرچقدر هم دوستت داشته باشه
نظم افرینشش رو بیشتر از تو دوست داره.پس کاری نمیکنه که
برای شادی دلت نظمش زیر سوال بره!

۱۳۹۶ مهر ۳۰, یکشنبه

معذرت


همه ی ما به نوعی از عدرخواهی بدمون میاد.
یک جورایی همه مون دوست داریم از اعتراف به اشتباه
فرار کنیم حتی اگر ابزار فرارمون دلایل احمقانه و بی سر و ته باشه
شاید علت اصلیش واکنش و قیافه حق به جانب طرف مقابل مون باشه
و اینکه میدونیم از این به بعد در برابر هر اتفاق مشابهی باید شاهد
یاداوری اون اتفاق توسط اون فرد باشیم .
شاید اگر روزی اشتباه ادمها را بعد از عذرخواهی شون فراموش کنیم

مسیر رو برای اعتراف به اشتباه و حل شدن سریع تر مشکلات باز تر کنیم

۱۳۹۶ مهر ۲۲, شنبه

دنیای واقعی


خانم "میم" میگفت تو فلان شبکه ی اجتماعی با اکانت ناشناس
مشغول فعالیت بود که کسی که نباید اوجا رو پیدا میکرد،پیداش شد
و همه مطالبش رو رویت کرد و خلاصه اتفاقی که نباید می افتاد ،افتاد
و حالا مجبوره دی اکتیو کنه و برای مدتی دست از فعالیت برداره
به نظرم همه مون گاهی نیازداریم جایی و در جمعی حضور داشته باشیم
که ما رو نشناسن.به هرحال اونی که آدم رو میشناسه نمی تونه حرفها و حرکت های ادم رو بدون قضاوت بگذاره و گاهی ادم نیاز داره حرفهایی رو بزنه که
با قضاوت دیگران مواجه نشه .با چهره ای واقعی و بدون اون تصویر سانسور 
شده یهمیشه خوشحال که به دوستاش لبخند می زنه و میگه : "رفقا خیالتون راخت !همه چی تخت کنترله!"


۱۳۹۶ مهر ۱۵, شنبه

شمع



هفته پیش تقریبا بعد از پنج شش سال تصمیم گرفتم برم بیرون و عزا داری
مردم رو نگاه کنمعزا داریه اهیی که نه خودم اون رو صحیح می دونستم
و نه اطرافیانم همه چیز بیشتر شکل تفریح داشت تا عزا داری.
طرف در حال خندیدن با دوستاش بود،دسته که راه افتاد رفت
قاطی زنجیر زن ها زنجیر زد،بعد که تمام شد اومد پیش دوستاش

و دوباره شروع کرد به خندیدن
ادمی که عزا داره ،به شکل عمیقی از ته قلب و تمام وجود ناراحته
چطور می تونه الان بخنده ،بلافاصله از شدت غم زنجیر بزنه و بعد دوباره
بخنده
با خودم بیشتر فکر میکنم و به این نتیجه میرسم که اونها هم به بیراهه نمیرن
هر ادمی به اندازه معرفتش ،خودش رو به خدای خودش نزدیک میکنه
با خدا درد دل میکنه . به خدا خواسته هاش رو میگه . شاید اون ادم از
ته دل ناراحت نباشه ولی عزا داری رو نزدیک ترین راه برای اتصال به خدا میبینه
دوستی رو دیدم که شام غریبان زیارت عاشورا میخوند. دوستی که نه نماز
میخونه و نه حجاب داره و پاش بیفته تا  بی نهایت
مشروب میخوره . ازش نپرسیدم که ایا واقعا به این دعا اعتاد داری یا نه
نمی خواستم مزاحم حرف زدنش با خداش باشم . حس کردم چیزی که تو باطنش داره
از اونی که ما تو ظاهر داریم تمیز تر و قشنگ تره!

۱۳۹۶ مهر ۱, شنبه

اول مهر


از اول مهر خاطره های خوبی ندارم اگرچه مثل خیلی ها 
اونقدری که باید از مدرسه رفتن بدم نمیومد
اولین اول مهر زندگیم ،با پدرم رفتیم مدرسه
تا جایی که یادمه بیشتر بچه ها با مادراشون اومده بودن
ولی از اونجا که مادر باید با خواهر به مدرسه میرفت 
با پدرم به مدرسه رفته بودم . وقتی کلاس بندی دانش آموزها
تمام شد همه دانش اموزها سر کلاس بودند جز من که 
وسط حیاط ایستاده بودم . اسم منو تو لیست نخونده بودن
با پیگیری های پدرم فهمیدم اسم من رو اشتباهی تو لیست 
دانش اموزهای سال پنجم نوشتن!
بقیه اول مهر ها هم تعریفی نداشتن !همه شون یه جورایی 
با استرس همراه بود . شاید برای همین باشه که هنوز و بعد از 
این همه سال به اول مهر که نزدیک میشم استرس میگیرم

۱۳۹۶ شهریور ۲۷, دوشنبه

بلند شو پسر !الان وقت گریه نیست


آقای "ص" مراسم عروسی خودش رو از بهشت زهرا شروع کرد 
ماشین گل زده و عروس آراسته اش رو برداشت و رفت به بهشت زهرا
جایی که برای ارامش ابدی مادرشون انتخاب کرده بودند
من که اونجا نبودم ولی اونایی که بودند میگفتند گریه میکرد 
و از بالای سر مزار مادرش  بلند نمیشد
آخر سر یک پیرزن رهگذر اون رو مجبور میکنه که بلند شه 
راه بیفته و بیاد سمت سالن عروسی
این روایت رو هرکی شنید گفت: پسره دیوانه اس.چه کاره آخه؟
اونم شب عروسیش...با اون شرایط
بهش حق میدم .منم اگر جای اون بودم همین کار رو میکردم 
حتی با شدت بیشتر . ادمها زندگی همدیگه رو مثل یک فیلم سینمایی نگاه میکنن
به دور از احساس و به دور از انصاف .شک ندارم
 همه اونایی که گفتن "دیوانه اس"در مقابل مشکلی مشابه 
محکم تر از اون زانو به زمین میکوبند

۱۳۹۶ شهریور ۱۱, شنبه

R.I.P


امروز تشییع جنازه ی یکی از اقوام اقای "ص" بود 
دخترخانوم سی ساله ای که بعد از شش - هفت سال مبارزه با
سرطان بالاخره تسلیم شد و برای همیشه از این دنیا و اون بیماری 
خلاص شد. اگرچه ما هنوز تجربه ی مرگ نداشتیم و مطمئن نیستیم
که کوچه مرگ منتهی به مقصد آرامش میشه یا نه
یکسال پیش در همین روزها مادر آقای "ص" هم به خاطر همین بیماری
به رحمت خدا رفت . اقای "ص" میگفت مادرم اون روزها که زنده بود 
همیشه غصه این بنده خدا رو میخورد و براش دعا میکرد 
هیچ وقت نمی دونست خودش زودتر از اون بنده خدا رفتنی خواهد شد 

چون حاصل آدمی در این شورستان

۱۳۹۶ شهریور ۴, شنبه

پرنده


چهارصد و پنجاه هزار تومن کارت کشید تا
اقای "پت شاپی" عروس هلندی رو از تو قفس در بیاره
با یک سری بسته های حاوی غذای پرنده و متعلقاتش و یک کیسه
تحویلش بده .
از دوستی صحبت میکنم که تو یک خونه پنجاه و چند متری تنها زندگی میکنه
با نگرانی می پرسه اگه روزی چند ساعت تنها باشه
که اشکالی نداره؟؟فروشنده میگه نه .تا دو سه روز عیب نداره فقط
ظرف غداش  حتما باید پر باشه
بهش میگم تو که گل و گیاه زیاد داری. دیگه این کار چیه؟
میگه این فرق داره . جان داره.به محبت  واکنش نشون میده!
آدم به همون اندازه که نیاز به محبت داره ،گاهی احساس میکنه که 
نیاز به محبت کردن داره!

۱۳۹۶ مرداد ۲۸, شنبه

نصایح فرزندانه!


وقتی پدرت یا مادرت تو زندگی تصمیمی میگیرند
که تصور میکنی اشتباهه یا ناسب حالشون نیست
یا به نوعی بر خلاف منافع شخصی شماست
سعی نکنید جلوشون رو بگیرید
و حتی اگر خیلی بهتون فشار نمیاد سعی کنید کمک شون هم بکنید
به ان فکر کنید شاید این اخرین شانس طرف برای رسیدن
 به یکی از خواسته های دلش باشه. 

۱۳۹۶ مرداد ۲۱, شنبه

باگ


یکی از باگ های عجیب آفرینش اینه که اکثر ادمها،
 "خوب" رو راحت  تشخیص میدن ولی سخت انتخاب میکنن!
مثلا : نود و نه درصد ایرانی ها وقتی اسم شجریان رو میشنون 
خودشون رو موظف می دونن که بگن :استاد شجریان ،اسطوره موسیقی 
ولی وقتی ازش در مورد آثار اون صحبت میکنی بجز چند قطعه که
به مناسبت های مختلف از رسانه سابقا ملی و کاملا میلی پخش شده
چیزی یادشون نیست. 
یا مثلا همه ما بر این اعتقادیم که فست فود جزو عوامل اصلی سرطان 
و بیماری های گوارشی بوده و در مزمت اون حرف ها و گفته های زیادی 
داریم و آخرش نتیجه میگیریم هیچ چیز بهتر از نون و پنیر و سبزی برای شام نیست
اما همچنان سوسیس و گوجه و خیارشور و باگت رو بعنوان شام انتخاب میکنیم اون هم با نوشابه ی گاز دار!
یا مثلا همه ما به خوبی میدونیم که دروغ چیز خوبی نیست و با صداقت مشکلات راحت تر حل میشه اما همچنان سعی میکنیم اول مشکلات رو
 با دروغ حل کنیم و اگر پکیج استثنایی دروغ هامون کار نکرد به ناچار راستش رو بگیم!

به نظر شما آیا روزی خواهد رسید که که انسانها خودشون و
 با دست خودشون این باگ رو برطرف کنن؟

۱۳۹۶ مرداد ۱۵, یکشنبه

قدر آیینه بدانیم...


یکسال پیش همین روزها مادر یکی از دوستان به رحمت خدا رفت
روزی که به خاک می سپردیمش باورمون نمیشد که این آدمی
همون ادمی بود که یک ماه پیش تر پیش روی ما ایستاده بود 
و با ما خوش و بش می کردشاید آخرین باری که ایشون رو 
دیده بودیم،آخرین چیزی که به ذهن مون می رسید
سپردن وجود ایشون به خاک بود . در تمام روزهای پس از خاک سپاری
دوست من شعری رو زیر لب زمزمه میکرد با این مضمون که:
قدر آیینه بدانیم چو هست نه در آن لحظه که افتاد و شکست !
کنایه تلخی بود از بی مهری های خودش و دیگران به عزیز از دست رفته اش
 و حالا این منم که خیلی وقتها با خودم این شعر رو زمزمه میکنم
وقت هایی که حس میکنم دارم سبب ناراحتی کسی میشم
مراقب داشته هاتون باشید . فاصله بین بودن و نبودن فقط یک حرفه!

۱۳۹۶ مرداد ۷, شنبه

تاریخ


چند وقته که بر خلاف سنت کتابخوانی چندین سال اخیرم
علاوه بر رمان ،کتابهای تاریخی هم میخونم
اینکه دقیقا کجای زندگیم به تاریخ علاقمند شدم رو 
خودمم یادم نیست ولی این روزها به شکل عجیبی
پیگیر روایت های تاریخی شدم . حسی که تاریخ

به من منتقل میکنه بیشتر از جنس نا امیدیه چراکه
در حین مرور حوادث مختلف تاریخ فقط شباهت هایی
میبینی که خبر از تکرار ِ پایان تلخ اون اتفاق ها در زمان
فعلی می ده و به قول معروف تا بوده همین بوده تا هست 
همین هست!!شاید کلیشه باشه ولی ادمیزاد هرگز از گذشته 
عبرت نمیگیره چون همیشه فکر میکنه انچه در 
گذشته برای دیگران رخ داده در اینده اون هرگز رخ نخواهد داد

۱۳۹۶ تیر ۳۱, شنبه

زندگی سگی


میگفت : "از وقتی سگش رو دزد برده مثل دیوونه ها شده
نشسته تو خونه و مثل ابر بهار گریه میکنه
انگار که یکی از بچه هاش رو با دست خودش به خاک سپرده باشه"
من نمی تونم اسم این حال رو عادت بذارم 
اساسا هیچ ترک عادتی چنین داغی رو روی دل آدم نمیگذاره
از نظر من علت وابستگی انسانها به حیوانات فقط به خاطر محبت 
بی منتی ست که از اون حیوان میگیره . و اینکه حیوانات قادر به سخن گفتن 
نیستن و نمی تونن  چیزی بگن که بخواد باعث ناراحتی افراد بشه . 
و منطقی ندارن که باهاش بخوانتصمیمی بگیرن که منفعت خودشون رو
 با ضرر ادم های دیگه  جا به جا کنه
حقیقتا اگر انسانی با این ویژگی های فردی وجود می داشت و روزی ازپیش من میرفت، گریه که چه عرض کنم شاید برای نبودنش رگم رو هم میزدم!

۱۳۹۶ تیر ۲۴, شنبه

مادربزرگ


مادر بزرگ ،وقتی در مورد مرگ نزدیک و احتمالی خواهرش حرف میزد
کاملا بی تفاوت بود . جوری که ادم به معنای واقعی کلمه مرگ شک میکرد!
وقتی مرگ به سراغ خواهرش اومد هم اگرچه به ظاهر ناراحت میومد ولی
بازهم بی تفاوتی خاص و قابل لمسی در  وجودش بود 
انگار نه انگار که صمیمی ترین خواهرش برای همیشه از کنارش خواهد رفت
اگرچه این حجم از بی تقاوتیش برای من عجیب نبود . کسی که فرزند خودش
 روجلوی چشماش به خاک سپرده، عمیق ترین حالت غصه و جدایی  
رو تجربه کرده . شاید کمی بی رحمانه باشه ولی ادمها به هرنسبتی 
از اندوه که تجربه میکنن مقاوم میشن

۱۳۹۶ تیر ۱۷, شنبه

فیلم خصوصی



اخیرا یکی از اشناهای من تصمیم گرفته اخر هفته ها همه اهالی خانواده رو

خونه مادرش جمع کنه و فیلم عروسی یکی از اعضای چهار نفره ی 
خانواده اش رو براشون اکران(!) کنه.
عروسی هایی که حداقل مربوط به 15 سال پیش بوده اند
فکر میکنم تنها لذت تماشای فیلم عروسی اونم بعد از 15 سال که نه عشق و علاقه روزهای اولزندگی وجود داره ونه هیجان تشکیل زندگی جدید و مستقل همین دیدن دوستان و اقوام دور نزدیک بعد از گذشت سالهای زیاد باشه
سیر کردن در دقایق کوتاهی که توش همه عزیزان چه اونهایی که هستند
ئ چه اونهایی که مدتهاست برای همیشه از پیش ما رفته اند 
سالم و سر حال با لباس های شیک و مرتب جلوی چشم ما و از پشت
 صفحه شیشه ای تلویزیون به ما لبخند میزنند!

۱۳۹۶ اردیبهشت ۳۰, شنبه


تمام!!
به چیزی که می خواستیم رسیدیم
این جشن مردم منه در روزی که موفق شدند
جلوی تکرار گذشته تاریک کشورشون رو بگیرن
الان همه مون خوشحالیم ولی هرگز فراموش نمیکنیم
که هشت سال پیش چجوری شادی امروز مون رو از ما
گرفتند!بعضیا جوری زخمیت میکنن که حتی مردنشون هم
آرومت نمی کنه

۱۳۹۶ اردیبهشت ۲۳, شنبه

برو بریم



به استادیوم فوتبال میرویم . فلان هزار تومان پول بلیت میدهیم و به تماشای فوتبالی مینشینیم که نمی دانیم نتیجه اش چیست . میبریم ،میبازیم یا مساوی میکنیم !اما
 می رویم و تشویق میکنیم چون امیدواریم که بتوانیم در نتیجه تاثیر بگذاریم
و به نظرم همین کلمه امید برای ننشستن و حضور داشتن کافیه
من بر خلاف عده ای از دوستان در  انتخابات شرکت خواهم کرد. به هر حال ادم نمی تواند نسبت به اینده ی کشورش بی تفاوت باشد. شاید رای ما در نتیجه تاثیری نداشت باشد ولی حداقل میتوان این حرف را به گوش بالا دستی ها رساند که تفکر ،روش و خواسته های مورد تایید ما ،به وعده های چه کسی نزدیک تر است! 
به امید پیروزی 

۱۳۹۶ اردیبهشت ۱۶, شنبه

اعتراف


سخت ترین کار دنیا به نظر من توضیح دادن 
در مورد اشتباهیه که تو زندگیت انجام دادی
جایی که همه مثل یک قاضی بداخلاق نشستن
نگات میکنن و منتظرن حرفت تموم شه تا زودتر
به سزای اعمالت برسونن!
در واقع اعتراف به اشتباه اونقدرهام سخت نیست!
اونی که سخته توضیخ علت اشتباه است و البته 
تحمل واکنشهای دیگران پس از شنیدن اعتراف

۱۳۹۶ اردیبهشت ۹, شنبه

غم انگیز ترین خوشحالی


بی شک غم انگیز ترین صحنه ی شاد ترین روز زندگی بهترین دوستم
لحظه ای بود که گوشه اتاق تنها ایستاده بود و میرقصید
بی ان که بداند در آن خانه کسی به او توجه نمی کند!
 پیرمردی که مدت کمی است که از دیدن دنیای پیرامون خود محروم شده.
بینایی اش را از دست داده. برای همیشه . برای همه روزهای باقی مانده از عمرش
 کسی که ارزو داشت زنده باشد تاعروسی پسرش را ببیند ،
با اینکه زنده بود از دیدن رویایی ترین شب فرزندش محروم بود

۱۳۹۶ فروردین ۲۶, شنبه

رفیق بی کلک!



به خدا که فکر میکنم نا خواسته یاد دوستی می افتم که می گفت:
 خوش به حال اونایی که به خدا اعتفاد دارن چون وقتی گیر می افتن
 یکی وجود داره که ازش کمک بخوان!
حرفش جالب بود اگرچه هنوزم فکر  میکنم اونم ته دلش به خدا اعتقاد داشت
 حتی اونی که عمیقا و قلبا به خدا اعتقاد نداره
 هم وقتی یک اتفاقا بد براش می افته ناخواسته یاد خدا می افته
 چون ما ادما همیشه وقت مشکلات دوست داریم یه نفر وجود داشته باشه
 که همه چی رو بندازیم گردنش و با عصبانیت ازش بپرسیم 
چرا این کارو با من کردی؟!
و این وسط چه کسی بهتر از خدا!!

۱۳۹۶ فروردین ۲۲, سه‌شنبه

نگران


تا جایی که یادمه همیشه هر وقت هرکی از خونه می رفت بیرون 
نگران میشد . پدرم رو عرض میکنم 
نگران می شد و به قول خودش مثل مرغ سرکنده میشد
نگرانی براش بیشتر مثل یک وظیفه بود تا یک احساس!
همیشه چیزی وجود داشت که به خاطرش نگران باشه
شاید از نظرش بهترین جای پیشرفت بشر اختراع موبایل باشه
که میتونه تا حد زیادی از نگرانیش کم کنه!ولی وای به روزی که موبایل
خاموش باشه یا در دسترس نباشه...!
به هر حال ما هم به این احساس پدر عادت کردیم 
و حالا قسمت خنده دار ماجرا اینجاست که وقتی اون 
از سر نگرانی به ما زنگ نمی زنه ،این ماییم که نگران 
اون میشیم و زنگ میزنیم!!

۱۳۹۵ اسفند ۱۴, شنبه

بوی بی عیدی!!


بچه که بودیم همیشه از اول اسفند
روزهای باقی مونده به عید رو میشمردیم
هفته اول اسفند که میگذشت بساط ماهی قرمزو
سبزه کنار خیابونها پهن میشد . حال و هوای شب عید
ولمون نمیکرد و بوی عید همه ی شهرمون رو میگرفت
اما امسال! چهارهم اسفنده و هنوز نمیتونم باور کنم که
دوهفته و یک روز به عید مونده ! نه دل خوش عید هست
نه نشونی از عید و نه بوی عید!!
نمیدونم شاید ایراد از روزگار نیست ...شاید برای حس دوباره
بوی عید باید دوباره بچه شد!

۱۳۹۵ اسفند ۷, شنبه

تویوتا


یکی هم بود که از بچه گیش ارزوی تویوتا به دلش بود
هر وقت تو خیابون تویوتا میدید از ه دل آه میکشید و میگفت ؟چی میشه یك روز منم تویوتا سوارشم؟
خدا که صدای اونو شنیده بود ، یک تویوتا ، از اینهایی که
تو عکس می بینید بهش داد
خواستم بگم وقتی ارزو میکنید ، فقط برند رو مبنای کارتون قرارندید.گاهی وقتهاجزئیات مهم تر از کلیات هستند

۱۳۹۵ بهمن ۱۶, شنبه

خانوم ،بریم؟


همیشه وقتی دور هم جمع میشدیم برام عجیب بود که چرا
اقای "دال" وقتی هنوز شام از گلوش پایین نرفته ببا نگرانی
 به ساعتش  نگاه میکنه و میگه خب خانوم بریم؟!!
برام سوال بود که چرا از دور هم بودن لذت نمیبره 
چرا همه چی به نظرش کسالت باره و لابد ایراد از ماست
که حوصله اش تو این جمع به همین راحتی سر میره 
همه اینها رو درک نمیکردم تا شبی ه وسط 
هیاهو و دست و رقص و جیغ و هورای دوستام 
دلم میخواست زودتر همه چی تموم شه  برگردم خونه!
وسط یک مهمونی تکراری با ادمهای تکراری و رقص با اهنگهای تکراری!
حس میکنم الان راحت تر میتونم به اقای دال حق بدم 
حق داشت که تخت خوابش رو به بودن کنار ادمهای تکراری ترجیح بده!

۱۳۹۵ بهمن ۱۱, دوشنبه

اتوبوس


یادش بخیر  قدیم ها که سوار اتوبوس میشدی
(اونم نه اتوبوس های امروزی،اتوبوس ها دو طبقه)
به جای پول نقد و کارت الکترونیکی 
بلیت های کاغذی ای رو میدادیم که تعدا زیادش رو با قیمت 
خیلی کمی خریده بودیم . معمولا هم یکی از بلیت ها استفاده میشد
و الباقی گم میشد!
بعضی ها هم بودند که سوار می شدند و بلیت نداشتند ،
از مردم قرض میکردنو تحویل اقای راننده می دادند
 . بیشتر وقتها هم مردم پول بایت ها رو از هم نمیگرفتند
الان ولی نه دیگه اتوبوس دو طبقه ای هست 
و نه چیزی به اسم بلیت اتوبوس شهری وجود داره .
 اگر کسی هم پول کرایه اتوبوس رو نداشته باشه کمتر کسی پیدا میشه که
حاضر باشه همشهری خودشو رو یک سفر رایگان مهمون کنه!


۱۳۹۵ بهمن ۲, شنبه

خداحافظ رفیق


اینستا گرام ،تلگرام ،توییتر و غیره
از آتش نشانهایی حکایت دارند که به حکم وظیفه
تن به خطر داده اند و از دل اتش گذاشته اند
مردمی شدیم که به راحتی به این فکر میکنیم که میشود
برای شغلی حقوق گرفت و در لحظه ی انجام وظیفه
برای حفظ مصلحت زندگی خویش بی تفاوت بود و به
وظیفه عمل نکرد .
آتش نشان شهید نیازی به شمع روشن کرده و دلسوزی
 تقدیر و تشکر ما ندارد . آن که باید بیش از این ها ارجش نهاده شود
مردیست که این شغل را برای کسب درامد و گذران عمر خویش انتخاب میکند!