آقای "ص" مراسم عروسی خودش رو از بهشت زهرا شروع کرد
ماشین گل زده و عروس آراسته اش رو برداشت و رفت به بهشت زهرا
جایی که برای ارامش ابدی مادرشون انتخاب کرده بودند
من که اونجا نبودم ولی اونایی که بودند میگفتند گریه میکرد
و از بالای سر مزار مادرش بلند نمیشد
و از بالای سر مزار مادرش بلند نمیشد
آخر سر یک پیرزن رهگذر اون رو مجبور میکنه که بلند شه
راه بیفته و بیاد سمت سالن عروسی
این روایت رو هرکی شنید گفت: پسره دیوانه اس.چه کاره آخه؟
اونم شب عروسیش...با اون شرایط
بهش حق میدم .منم اگر جای اون بودم همین کار رو میکردم
حتی با شدت بیشتر . ادمها زندگی همدیگه رو مثل یک فیلم سینمایی نگاه میکنن
به دور از احساس و به دور از انصاف .شک ندارم
همه اونایی که گفتن "دیوانه اس"در مقابل مشکلی مشابه
محکم تر از اون زانو به زمین میکوبند
همه اونایی که گفتن "دیوانه اس"در مقابل مشکلی مشابه
محکم تر از اون زانو به زمین میکوبند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
حالا تو بگو