امروز تشییع جنازه ی یکی از اقوام اقای "ص" بود
دخترخانوم سی ساله ای که بعد از شش - هفت سال مبارزه با
سرطان بالاخره تسلیم شد و برای همیشه از این دنیا و اون بیماری
خلاص شد. اگرچه ما هنوز تجربه ی مرگ نداشتیم و مطمئن نیستیم
که کوچه مرگ منتهی به مقصد آرامش میشه یا نه
یکسال پیش در همین روزها مادر آقای "ص" هم به خاطر همین بیماری
به رحمت خدا رفت . اقای "ص" میگفت مادرم اون روزها که زنده بود
همیشه غصه این بنده خدا رو میخورد و براش دعا میکرد
هیچ وقت نمی دونست خودش زودتر از اون بنده خدا رفتنی خواهد شد
چون حاصل آدمی در این شورستان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
حالا تو بگو