۱۴۰۲ خرداد ۲۸, یکشنبه

بازگشت به انفرادی

 *

تصیم میگیرم بلیت نمایشی از سعید پورصمیمی رو بگیرم

با مجید بلیت میگیریم و میریم . نمایش خانه هنرمندان هست

تو هوای بارونی میریم سمت خانه هنرمندان .و خاطرات خوب \

زیادی از اونجا داریم. توی سالن انتظار امیراقیی و کربلایی زاده و کیهان

ملکی و ارش نوذری رو میبینیم. نمایش جالبی نیست

بازیها خوب و من بیشتر از موسیقی کمانچه و ضربش خوشم میاد

میریم خونه روزهای کسل کننده و غمباری پیش رومونه

*

چالش بلیت کنسرت قربانی . تو دو مرحله اول موفق نمیشم  و

مرحله سوم جای خوبی پیدا میکنم . بلیت کنسرن قمصری رو هم میخرم . 

یک عدد. تنهایی. برمگیردم به دوران لاس با دخترای مجرد و تفریحات

انفرادی . سارا به مسخره میگه کنسرت قمصری ادا بازیه تو که 

نمیخوای بری؟؟ به دروغ میگم نه. روزی بلیت گرفتم که خاله و داییم هم هستن

*

تولد ژیناس. دختری که هنوز انتهای قلبم دوستش دارم . کمرش گرفته و ناراحته

جمعه رو براش میذارم کنار . جمعه صبح کلا س رو نمیرم و نتونستم درست تمرین کنم

و درسمونم البته سخت بود. جمعه عصر میرم دنبال ژینا .قبلش از شهر کتاب امید 

یه بازی براش میخرم به رسم هدیه تولد  دم درونه شون پدرشون رو میبینم

لبخند کجی به من میزنه !! میریم یه کافه و حدود چهار ساعت حرف میزنیم 

موقع برگشتن دزدگیرم عمل نمیکنه میام باطریش رو عوض کنم انتنش 

میشکنه و اژیرکشان تا دم خونه شون میریم. وسط راه موفق میشم اژیر رو قطع کنم

لای پاهام حالت پوسته پوسته شدن میبینم . وقت دکتر پوست میگیرم

*

مامان و پدر که رفتن عبدل اباد خرید برام پارچه رو تشکی و شلوارک گرفتن

جوری قضیه رو مطرح میکنن که اتفاق مهمی برام افتاده . دلشون رو نمیشکنم

به اندازه خودشون ذوق میکنم . خانواده اخرین سنگره. ایی که بدون منت دوستت دارن.

جایی که اگه  لطفی بکنن منت نمیذارن و اگه کاری براشون بکنی فراموش نمیکنن