۱۳۸۸ اسفند ۱۶, یکشنبه

شاید



اونی که مرتب می خونه و کامنت می ذاره و یکی دو روز که نمی نویسم شاکی می شه و حسابی پیگیره همیشه شرمنده مون می کنه
اونی که هر روز می خونه و می گه نمی دونم کامنت چی باید بذارم و مثل داداشم می مونه
اونی که می خونه و کامنت نمی ذاره و حواسم بهش هست!
اونی که می خوند و نمی دونم الانم می خونه و همیشه سر مشکلاتش با هم حرف می زنیم
اونی که وقتی کامنت می ذاره ، می فهمم نوشته ام ارزش خونده شدن رو داشته
اونی که ادرس اینجا تو فیوریت کامپیوترشه و صداش در نمیاد
اونی که می گه هر وقت نوشتی یه ندا بده
اونی که اسمشُ گذاشتم خواننده ی خاموش!
اونی که......!
همه اونایی که تا الان این اراجیف خوندن و واسه ی خوندنش وقت گذاشتند
با تمام وجود از همه تون در اولین روز از نیمه دوم ِ آخرین ماه سال تشکر می کنم 
اینجا نویسی!برای من اتفاق خیلی خوبی بود و هنوزم فکر می کنم هست .
اتفاقی که پیش از این ،بیش از این دوست داشتمش 
و حالا که به دلایل کاملا شخصی تصمیم گرفتم برای مدتی هیچ چیزی ننویسم
حس می کنم که باید با دلتنگی ِ اینجا هم -مثل بقیه ی دلتنگی ها- کنار بیام
یه وقتایی لازمه که سکوت کنی ،تا صدای دیگران رو بهتر بشنوی
حتی صداهایی که حرف هایی که باید و دوست داری رو نمی زنن
رسم بر این بوده که در ظاهر،همیشه سکوت حق رو دو دستی تقدیم صدا کرده
ولی قانون برابری که اسمش رو می ذارم عدالت،حق هیچ سکوتی رو به بلندی هیچ صدایی نداده و نخواهد داد

۱۳۸۸ اسفند ۱۴, جمعه

کوه نیستیم،ادمیم

(آدما بر خلاف کوه ها،ساده به هم می رسن)
*کوه نیستیم،آدمیم
توی یه ساختمون خیلی بزرگ ،تو یه کوچه حوالی ونک ،تو دفتر یک شرکت خیلی معتبر و بزرگ ،یه آقای محترمی می خواد یه فایل رو ایمیل کنه و نمی تونه!بهش پیشنهاد می کنم که دست از یاهو میل برداره و جی - میل رو امتحان کنه. آقای مورد نظر،که  ظاهرا خبر نداره که مدتهاست دسترسی به جی میل در ایران ،بدون فیلتر شکن غیر ممکنه ، تلاش می کنه و موفق نمی شه. به کمکش می رم و کارش رو راه می ندازم.  خوشحال می شه و از من می پرسه کجا مشغول کار هستم . ادرس محل کارم رو می دم . می خنده و می گه همون طبقه سومه؟؟پله هاش ناجوره؟؟؟تو رو خدا پله هاتون رو درست کنین!!اولین بار نبود که یکی از مشتری هام رو تو جایی که انتظار نداشتم می دیدم. می خندم و به این فکر می کنم که تو دنیای به این بزرگی،ادم به آدم چه ساده و چه سریع می رسه!
*جبر جغرافیایی
عمو می گه پدر یکی از دوستامون که تو همساده گی شونه، رسما زن و زندگی رو جمع کرده برده تو دهاتشون ،جایی در نزدیکی  مشهد .احتمالا جایی به دور از استرس و هوای کثیف .داهاتی هم نیستیم که بریم تو داهات خودمون واسه خودمون حال کنیم!!اینا که تو داهات به دنیا میان ،خیالشون راحته. اگه بیان تو تهران و چیزی بشن ،کلی واسه اهل فامیل و در و داهاتشون کسب افتخار می کنن،اگر هم چیزی نشن بر می گردن داهاتشون!مای بدبخت نه واسه پیشرفت جایی می تونیم بریم،نه بعد از شکست جایی رو داریم که پناه ببریم! این قانون فقط محدود به تهرانی ها نمی شه و بچه های شهرستان های بزرگ رو هم شامل می شه که تو اون حالت شاید خیلی وضع بدتر هم باشه.ایا اسم اینم می شه گذشت جبر جغرافیایی؟؟

۱۳۸۸ اسفند ۱۰, دوشنبه

اتش های زیر خاکستر

(ادمایی که اهسته ولی محکم حرف می زنند)
*آتش زیر خاکستر
تو تاکسی نشستم و قطره های بارون ِ روی شیشه ی جلوی تاکسی رو نگاه می کنم و با هوای ابری-بارونی و آسمون ِ خاکستری حال می کنم.راننده با موهای جو گندمی ِ دم اسبی به دستگاه پخش ِ تاکسی سبزش ور می ره. داره زور می زنه که از یک سی دی ِ کثیف و پر از خش، یه صدای خوب در بیاره.ناخواسته چشمم افتاد به مچ بند سبزش .به شوخی بهش گفتم: شما مُچت که سبزه،ماشینتم که سبزه !چرا مسافر ِ هفت تیر سوار می کنی؟!شما باید فقط ازادی سوار کنی!خندید. دو تا مسافر دیگه سوار شدند و حضورشون باعث شد که راننده کمی آهسته تر حرفاشُ بزنه. سی دی خش دارش بالاخره به خوندن افتاد ،آواز همای بود در دستگاه چهارگاه.راننده همچنان اهسته حرف می زد. احساس کردم فریادش رو برای روز دیگری نگه داشته. این روزا، از این تیپ ادما زیاد می بینم.ادمایی که آهسته ،ولی محکم حرف می زنن. ادمایی که منویادِ آتش ِخفته به زیر خاکستر می ندازه.
*تصویر امسال
چند شب پیش رفته بودیم خانه ی هنرمندان. افتتاحیه ی تصویر سال بود و عمو و یکی دو تا دیگه از بچه ها هم عکس شون به مرحله ی نهایی رسیده بود. لا به لای اون عکسا چشمم به عکسی افتاد که نگین گرفته بود!همون دوست قدیمکی که یه مدت و در زمانی که تو سیصد شصت می نوشتم چن بار عکساشُ واسم ایمیل کرد تا واسه وبلاگم استفاده کنم. کاری که قرار بود ادامه پیدا کنه و تنبلی و فراموشی من مانع اون اتفاق شد!(البته فک کنم دو طرفه بود !) اون شب ،شب تماشای پیشرفت دوستای صمیمی ِ دور و نزدیک من بود و به همین خاطر بسیار به من خوش گذشت . منتظریم ببینیم مثل فستیوال طراحی پوستر ، عمو سورپرایزمون می کنه یا نه!