۱۳۹۶ آبان ۶, شنبه

نظم


عجیب ترین درسی که تو عمر 33 ساله ام گرفته ام این بود
که هر وقت چیزی رو از خدا خواستم که بهم بده 
قبلش نگاه کنم و ببینم که چقدر با قاعده و قانون دنیا
سازگاره. گاهی خواسته هایی داری که روی کاغد خیلی
ساده ،راحت و شدنی به نظر میرسه . مثل بدست اوردن 
درامد یده ال ،یا رسیدن به عشقی که از تو کمی سر تره
یا بهبودی یک بیمار ِ بستری در بیمارستان
شاید همه اینها تو حرف شدنی باشه ولی در عمل هگز اتفاق 
نیفته .ممکنه به خاطرشون تمام عمرت رو به خدا التماس کنی 
ولی بهتره این رو بدونی خدا هرچقدر هم دوستت داشته باشه
نظم افرینشش رو بیشتر از تو دوست داره.پس کاری نمیکنه که
برای شادی دلت نظمش زیر سوال بره!

۱۳۹۶ مهر ۳۰, یکشنبه

معذرت


همه ی ما به نوعی از عدرخواهی بدمون میاد.
یک جورایی همه مون دوست داریم از اعتراف به اشتباه
فرار کنیم حتی اگر ابزار فرارمون دلایل احمقانه و بی سر و ته باشه
شاید علت اصلیش واکنش و قیافه حق به جانب طرف مقابل مون باشه
و اینکه میدونیم از این به بعد در برابر هر اتفاق مشابهی باید شاهد
یاداوری اون اتفاق توسط اون فرد باشیم .
شاید اگر روزی اشتباه ادمها را بعد از عذرخواهی شون فراموش کنیم

مسیر رو برای اعتراف به اشتباه و حل شدن سریع تر مشکلات باز تر کنیم

۱۳۹۶ مهر ۲۲, شنبه

دنیای واقعی


خانم "میم" میگفت تو فلان شبکه ی اجتماعی با اکانت ناشناس
مشغول فعالیت بود که کسی که نباید اوجا رو پیدا میکرد،پیداش شد
و همه مطالبش رو رویت کرد و خلاصه اتفاقی که نباید می افتاد ،افتاد
و حالا مجبوره دی اکتیو کنه و برای مدتی دست از فعالیت برداره
به نظرم همه مون گاهی نیازداریم جایی و در جمعی حضور داشته باشیم
که ما رو نشناسن.به هرحال اونی که آدم رو میشناسه نمی تونه حرفها و حرکت های ادم رو بدون قضاوت بگذاره و گاهی ادم نیاز داره حرفهایی رو بزنه که
با قضاوت دیگران مواجه نشه .با چهره ای واقعی و بدون اون تصویر سانسور 
شده یهمیشه خوشحال که به دوستاش لبخند می زنه و میگه : "رفقا خیالتون راخت !همه چی تخت کنترله!"


۱۳۹۶ مهر ۱۵, شنبه

شمع



هفته پیش تقریبا بعد از پنج شش سال تصمیم گرفتم برم بیرون و عزا داری
مردم رو نگاه کنمعزا داریه اهیی که نه خودم اون رو صحیح می دونستم
و نه اطرافیانم همه چیز بیشتر شکل تفریح داشت تا عزا داری.
طرف در حال خندیدن با دوستاش بود،دسته که راه افتاد رفت
قاطی زنجیر زن ها زنجیر زد،بعد که تمام شد اومد پیش دوستاش

و دوباره شروع کرد به خندیدن
ادمی که عزا داره ،به شکل عمیقی از ته قلب و تمام وجود ناراحته
چطور می تونه الان بخنده ،بلافاصله از شدت غم زنجیر بزنه و بعد دوباره
بخنده
با خودم بیشتر فکر میکنم و به این نتیجه میرسم که اونها هم به بیراهه نمیرن
هر ادمی به اندازه معرفتش ،خودش رو به خدای خودش نزدیک میکنه
با خدا درد دل میکنه . به خدا خواسته هاش رو میگه . شاید اون ادم از
ته دل ناراحت نباشه ولی عزا داری رو نزدیک ترین راه برای اتصال به خدا میبینه
دوستی رو دیدم که شام غریبان زیارت عاشورا میخوند. دوستی که نه نماز
میخونه و نه حجاب داره و پاش بیفته تا  بی نهایت
مشروب میخوره . ازش نپرسیدم که ایا واقعا به این دعا اعتاد داری یا نه
نمی خواستم مزاحم حرف زدنش با خداش باشم . حس کردم چیزی که تو باطنش داره
از اونی که ما تو ظاهر داریم تمیز تر و قشنگ تره!