۱۳۸۹ خرداد ۵, چهارشنبه

کاش



*کاش
از کلمه کاش متنفرم . از جمله هایی که با کلمه کاش شروع می شه ،متنفرم . از کاش نمی گفتم،کاش نمی کردم،کاش نمی رفتم ،کاش....متنفرم.
به "کاش" گفتن که می رسی،می دونی هیچ راهی برای جبران گذشته ات نداری.


*لجبازی

درسته که  "ما نویسنده ها!!!!"(به قول خودت)آدمای لجبازی هستیم ولی دوست عزیز ِ نویسنده ی جوان (که احتمالا این پست را هم خواهی خواند!)شما به چهارشنبه هات قول ِ نوشتن  دادی، نه به من!!حواست هست که؟؟

۱۳۸۹ خرداد ۳, دوشنبه

اصلاح ناپذیر !


ادمایی که تو رویا زندگی می کنن همیشه از زندگی شون شاکی هستند. چون تمام لحظات بیداری رو تو دنیایی سیر می کنن که شاید بهشتی که خداوند تو همه ی ادیانش وعده داده هم به اون زیبایی نباشه. نوزده سالم بود که تو مجموعه ای کارم شروع کردم که به جز منشی ِ پنجاه و چند ساله اش که شاید به خاطر سنش دست رویای این دنیا کشیده بود همیشه سر گرم کتاب دعاش بود ،همه گی رویا پرداز های بزرگی بودند و حرف از روزهایی می زدند که شاید دیدنش تو خواب هم غیر قابل باور بود . چند وقت پیش،یکی از اونها رو بطور اتفاقی نزدیکای خونمون دیدم.هفت سال از آخرین دیدارمون می گذشت و طبیعی بود که هر دومون دنبال تغییرات احتمالی ِ ناشی از گذر هفت ساله ی زمان باشیم . ظاهرش بیش تز از هفت سال تییر کرده بود اما  افکار و رویاهاش تو همون هفت سال پیش متوقف شده بود! فقط نسبت به موقعیت و حوادث این روزها ،حرف هاش تغییر کرده بود.
توقع زیادیه که یه ادم تو گذر زمان عوض بشه. آدما به ندرت عوض می شن. گذشت زمان؛همون افکار رو بزرگ تر می کنه ولی عوض نمی کنه!مثل یک نهال پرتقال ،که با گذشت زمان به  درخت پرتقال تبدیل میشه!و هیچ گذر زمانی اونو به درخت زیتون تبدیل نمی کنه!!

۱۳۸۹ خرداد ۱, شنبه

قانون



چیزایی تو زندگی هست که مثل قوانین رانندگی می مونه . قوانین رانندگی در همه جای دنیا ثابته . هر جای دنیا که باشی،رد شدن از چراغ قرمز، ورود به خیابونای ورود ممنوع و...تخلف محسوب  می شه. چیزایی تو زندگی هست که مثل همین قوانین همه جای دنیا ثابته . وقتی که اشتباهی مرتکب می شی،هر جای دنیا که باشی ،در هر لباس و هر فرهنگی ،باید معذرت  خواهی کنی!درسته کهعذر خواهی شما نه زمان رو به عقب بر می گردونه که بخوای چیزی رو تو گذشته تغییر بدی،نه چیزی از عمق اتفاق بوجود امده کم می کنه. اما این قانون همچنان در تمام دنیا رعایت می شه و شاید یکی از زیباترین قوانینی باشه که تفاوت انسان ها ،با سایر موجدات زنده ی روی زمین رو نشون می ده. 
هرچند که در شرایط فعلی و در جایی که من زندگی می کنم،آده ها به همون اندازه این قانون رو رعایت می کنند که قوانین رانندگی را!مردم سرزمین من ،به مقصر کردن دیگران عادت بیشتری دارند ،تا عذرخواهی.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۹, چهارشنبه

این چهار شنبه



*در عالم تخیل

پشت در بسته ی یک اتاق ایستادم . نمی دونم توش چه خبره . هیشکی هم نمی گه که کی یا چی اونجاس ،یا قراره چه اتفاقی توش بیفته.احساس خوبی ندارم. فک می کنم اون تو اتفاق های بدی انتظارم رو می کشه!دست خودمم نیست!همیشه تو رویا هامون تصاویر زیبا رو تصور می کنیم و پشت ِ در ِ واقعیت،با انتظار بدترین ِ حوادث،توی دل خودمون رو خالی می کنیم.دلم می خواد در رو باز کنم و برم تو. ولی می ترسم.

تو زندگی ، اتاق های در بسته ای وجود داره که  ترس از واقعیت توی  اتاق ،نمی ذاره درش رو بازش کنیم. تا وقتی بترسیم،همیشه به اندازه ی یک در بسته از زندگی عقبیم .
*چهار شنبه
همچنان خاطرات  چهارشنبه ها تو ذهن و زندگیم می چرخه و روز به روز برام مقدس تر می شه . چهارشنبه ها و آدمایی که حالا ازشون واسه خودم یه بت درست کردم!(به چه قشنگی!)بیشتر که فکر می کنم می بینم این خوبی اونا نبوده که واسم بت شون کرده،این بدی ِ دیگرانه که اونا را برام تا این حد بزرگ کرده. شاید اگر شیطانی نبود،هیچ فرشته ای قابل ستایش نمی شد.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۵, شنبه

سکوت


تو روزای بی خبری زندگی می کنم. اینقدر از رسانه های خبری دور شدم که حالا به سختی می تونم در مورد اتفاق های روز صحبت کنم. تو روزهایی که روزنامه ها به لعنت خدا و نفرین سگ هم نمی ارزند،چه فایده ای داره روزنامه خوندن و مجله ورق زدن؟وقتی هیچ روزنامه ای نه حرف دل تو رو می زنه و حرف دل خودش رو!بلایی که گاهی سر وبلاگ خودم هم میاد!طفره رفتن از نوشتن بعضی از واقعیت ها،تنها به این دلیل که خواننده های وبلاگم من و روابط منو  می شناسن و راحت می فهمن که در باره کی ،چه چیزی رو دارم می گم و همین باعث می شه حاشیه های زیادی بوجود بیاد اتفاق هایی که بیفته که نباید بیفته و...!گاهی برای یک ذره آرامش،سکوت لازمه.
بعد التحریر
این عکس رو تو یکی از فید های دوستای فرند فید دیدم و خوشم اومد. ازش اجازه گرفتم و با چند هفته تاخیر استفاده اش کردم


۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۳, پنجشنبه

به یاد رفیق قدیمی



*گذشته 
گذشته ی آدما چیز عجیبیه. حتی تو بهترین حالتش هم آدمُ راضی نمی کنه1اگه خوب باشه که می گی می شهد بهتر از این باشه،اگه هم بد باشه که دیگه واویلا!خیلی وقتا دلت می خواد برگردی عقب و خیلی چیزا رو تغییر بدی!ولی اونجا تنها جاییه که نه با قدرت و نه با ثروت می تونی بری. شاید اون لحظه اس که دلت می خواد همه چی رو فراموش کنی بندازیش دور!امّا یه عکس ،یه حرف یا یه اتفاق کوچولو تو رو پرت می کنه به اونجایی که دوست نداری پرت شی!
نشستم به عکس های دوست  ِفرنگ رفته نگاه می کنم و صداش تو گوشم می پیچه.دلم می خواد یادم بیاد اخرین چیزی که پشت تلفن گفت ،چی بود.فقط یادمه خداحافظ نبود !
*گرگیجه
مسعود جون می گن:اگه کسی باهات بد برخورد می کنه،مقصر اونی نیست که بد برخورد می کنه. مقصر تویی با اون جوری رفتار کردی که باهات بد برخورد کنه!!!سه بار از روش خوندم.گرگیجه گرفتم و خوابم برد

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۰, دوشنبه

جایی که ما زندگی می کنیم



*روزگار عقیم
از پشت تلفن هم می شد فهمید که چقدر ناراحته.وبلاگش رو می خونم و تازه می فهمم که چرا اینقدر ناراحت بود و حالا خیلی بیشتر از قبل بهش حق می دم .  همین چند شب پیش بود که می گفت می خواد با یه خبر خوب همه رو خوشحال کنه و منم می خواستم رو اول شدن نمایشنامه اش باهاش شرط ببندم . دوم شدنش رو بهش تبریک می کنم و بلافاصله از کاری کردم پشیمون می شم . نمی دونم اینجور مواقع چی باید گفت . می گفت حال عباس جدیدی ِ بعد از فینال اتلانتای نود و هشت رو دارم .به هر حال  تقدیر بر این بود که روزگار عقیم هومن زندی زاده که روایتی بود از مردم سبز تهران،به سرنوشت خرداد هشتاد و هشت دچار بشه،تا یادمون نره کجا داریم زندگی می کنیم
*بهشت ِ زورکی
تو نمایشگاه کتاب،یا به قول سیاوش نمایشگاه قران ،لا به لای کسایی که بستنی و چیپس و پفک و یه دونه کتاب دست شونه،دوستان عزیزی حضور دارند که نگران بهشت و جهنم شما هستند . دوستانی که اول سراغ  روسری عقب رفته ی شما می رن،بعد دوربین تون رو چک می کنند که مبادا  عکس نامربوطی گرفته باشین و حافظه ی دوربین تون رو لانه ی شیطان کرده باشین. دوستانی هستند که می تونن تو پنج دقیقه دوبار یادآوری کنند که کجا دارین زندگی می کنین.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۵, چهارشنبه



*مباحثه با پیزامه
داداشمون که خیلی ادعای روشنفکری داره وبه  مباحثه و تبادل افکار خیلی علاقه نشون می ده،وسط بحث،دقیقا در جایی که حرفی برای مقابله با منطق طرف مقابلش نداره،قهر می کنه و می ذاره می ره!بعضی ها ذاتا افکارشون سنتیه. کت و شلوار پیر کاردین هم بپوشن،پیژامه ی زیرش که از قضا پاچه اش رو کرده تو جورابش رو در نمیارن!ولشون کنی نسکافه شون رو هم می ریزن تو نعلبکی بعد می خورن! بعضی ها نمونه ی بارز پژو ار-دی هستند!پیکان با ظاهر پژو!!
*مهربان ِ گران قیمت!!
نمایشگاه کتاب از امروز شروع شد.مثل هر سال در دهه ی دوم اردیبهشت , و مثل این چند سال اخیر در فضای سرد و بی روح مصلی تهران. با توجه به گرونی کاغذی که ناشرین پیش بینی کردند،حتما کتاب های ضروری تون رو از نمایشگاه بخرین تا چند ماه دیگه مجبور نشین همون کتاب رو چند هزار تومن گرون تر بخرین .

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۳, دوشنبه

پر حرفی ،نه!!


*"نه"!!
ما ایرانی ها(من+ یک جمعیت هفتاد میلیونی) یک بیماری اساسی داریم که من اسمش رو گذاشتم شهوت ِ خرید . یه بیماری بزرگ که معمولا تو فروشگاه ها به سراغمون میاد و باعث می شه که بدون قصد خرید هم دست خالی از اونجا یبرون نیایم . تو فروشگاه های زنجیره ای-مثل شهروند،خصوصا شهروند ارژانتین-این قضیه رو بهتر می شه درک کرد. کافیه یه نفر که هیچ نیتی واسه خرید نداره رو با خودتون ببرین اونجا تا ببینین چه جوری دست پر از اونجا میاد بیرون !البته الان ،به لطف خاندان بزرگ دریانی ،هر کدوم از بقالی های محل هم دیگه واسه خودشون یه پا شهروندن!خیلی وقتا آدمایی رو میبینم که تو همین سوپرمارکت ها،جنس های زیادی رو بر می دارن و وقت حساب کردن ،نصفش رو بر می گردونن سر جای اولش!حتما فراموش می کنند که جنس هایی که انتخاب کردند،بالاتر از پول های توی  جیب شونه!اینجور ادما معمولا تو زندگی روزمره شون هم همین اشتباه رو می کنن،بدون در نظر گرفتن توانایی هاشون و جایگاه و موقعیتی که توش قرار دارند،دست به کارها ،یا انتخاب هایی می زنند که در حد و اندازه شون نیست  .درنتیجه،با یک "نه" بزرگ،رو به رومی شن که تحت هیچ حالتی براشون قابل قبول نیست.وقتی احساس "من با بقیه فرق دارم" تو وجودت بیش از حد رشد کنه،این "نه" شنیدن هم بهروز مره گی هات اضافه خواهد شد!
*سکوت کن!سکوت کن!
یه زمانی وقتی یکی بهم می گفت چقدر ساکتی یا چرا حرف نمی زنی،حس بدی بهم دست می داد!ولی الان که با دوست پر صحبت ِ کم سرعت ،که فقط در مورد یک مسئله صحبت می کنه آشنا شدم،خوشحالم که کسی با شنیدن صدام سرش روبه دیوار 
نمی کوبه!عجالتا با شرایط بوجود اومده ی جدید،برای من و امین آقا ،صبر ایوب ارزو کنید

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۱, شنبه

اشتباه کن لطفا





*نیاز
می گه :هشتصد هزار تومن دادیم ،رفتیم کیش(همونجایی که به قول کامی ال -کی ،بسیار جای خوبیه!) هیچ کاری هم نکردیم !! با همون پول می تونستیم بریم دوبی.یه ذره بیشتر هم خرج می کردیم ،ولی بیشتر حال می کردیم . اگر کارت پایان خدمت مون جیب مون بود!!
منظورشُ از هیچ کار ی هم نکردیم نمی فهمم !! متاسفانه ،خیلی از ماها (که خود منم یکی شون هستم) توقع مون از زندگی خیلی زیاده. انتظاراتمون از زندگی  فراتر از نیازهامونه،شاید صحیح تر ِ زندگی این باشه که برای نیازهامون زندگی کنیم .
*لقمان گرایی !
آدمایی که زیاد اشتباه می کنند یا راه های اشتباه رو زیاد انتخاب می کنند، دوستای خوبی واسه ادم هستند و همیشه باید حفظ شون کرد! اونا تو زندگی شون زیاد اشتباه می کنند، مسیرهای اشتباه رو انتخاب می کنند و به ما این شانس رو می دن که با هزینه ی اونا،انتهای یک انتخاب ِ غلط  رو رفتن ب ببینیم و تو زندگی مون تحت هیچ شرایطی اون راه رو انتخاب نکنیم!اونم تو روزهایی که کمتر ادم موفقی پیدا می شه که راه های موفقیتش رو مجانی در اختیارت قرار بده!!