۱۳۸۹ شهریور ۶, شنبه

همدردی


لاستیک ماشینش می ترکه،ماشین به گارد ریل می خوره 
خودشم با صورت می ره تو فرمون 
تو آینه رو نگاه می کنه که مبادا دندوناش در اثر ضربه شکسته باشه 
چفدر خوش شانس بوده که به گارد ریل خورده ،کمی جلو تر اگر اتفاق می افتاد
الان ته دره افتاده بود
از بعد از این ماجرا هنوز ندیدمش،ولی وقتی تو خونه حرفش رو می زنن
نا خواسته روی لب هام ورم رو احساس می کنم 
حتی درد اصابت فرمون به صورتم
وقتی ،بنی ادم،اعضای یک دیگرند 

۱۳۸۹ شهریور ۳, چهارشنبه

دوستای صمیمی ،کارای قدیمی


آخرین باری که صداش رو شنیده بودم،ماه رمضون دو سال پیش بود
گریه می کرد و فحش می داد .بخاطر اتفاقی که مقصرش من نبودم!!
الان بعد از دوسال ،شاید بتونه راحت تر اعتراف کنه!که تقصیر من نبوده!!
یکی دو هفته قبل ترش مفصل صحبت کرده بودیم
گفته بود که بین فرانسه و مالزی دو به شک شده
گفتم فرانسه به نظر بهتر میاد  ولی اون همچنان به مالزی بیشتر فکر می کرد


حالا بعد از دو سال شانس اینو داشتم که صداش رو بشنوم
با همون انرژی عجیب و غریب همیشه گیش!
به همون تندی ِ همیشه گی !و البته لهجه ای که به ترکی شبیه تر بود
تقدیرش نه فرانسه بود و نه مالزی !سر از استانبول در آورده بود
از عکسامون و خاطره هاش گفتیم ...از خاطره های خوبمون
جالبه که خاطرات تلخ ادما زیر "یادش بخیرامون" مدفون می شن!
از روزهاش گفت و اینکه تنهاتر از قبل زندگی می کنه
گفتم:ما ادما سن مون از یک عددی که می گذره،دیگه تمایلی به ادمای جدید نداریم
حوصله ی فرصت دادن،امتحان کردن و حتی دل بستن هم نداریم
شاید واسه همینه که بیشتر با همه چیز و همه کس مدارا می کنیم
بازم اینقدر چرت و پرت گفتیم و خندیدیم ،که زمان از دستم خارج شد
یاد قدیما افتادم،شبا حرف می زدیم و بیدارشدن صبح ِ فردا،سخت ترین کار ممکن بود

۱۳۸۹ شهریور ۱, دوشنبه

دوشنبه ،روز پیشنهاد ها


قرار شد دو شنبه پیشنهاد های با شرمانه بدیم .می ریم سراغ هفته دوم پیشنهاد ها
*مطبوعات
سایت نشریات همشهری در یک اقدام خدا پسندانه،آرشیو نشریاتش رو به صورت  پی دی اف ،گذاشته که دانلود کنیم 
تا برای  ارشیو اونا،نیاز به نگه داشتنن اون حجم وسیع مجله نباشیم . هرچند که ورق زدن مجله لذت خاص خودشو داره و با پی دی اف اصلا قابل مقایسه نیست 
*ورزش
بازی پرسپولیس و شاهین بوشهر رو از دست ندین که قطعا بازی پر حاشیه ای خواهد بود. حتما یادتون که پارسال علی و دایی پرسپولیس ،سنگین ترین شکست رو از همین شاهین خوردند و امسال در شرایطی جلوی شاهین قرار می گیرند که حمید استیلی روی نیمکت مربی گری اونا نشسته و حتما می دونین استیلی رفیق حبیب کاشانی بوده و توقع داشته مربی پرسپولیس بشه و...خلاصه از این بازی بوی خون میاد،حتما سعی کنین ببینینش
*موسیقی
البوم "نه انچنان" کاری از گروه بهنا که سرپرستش رامین بهناست به بازار اومده که من بدم نیومد 
اگر همچنان موسیقی رو به قصد چسناله گوش می دین ،البوم سورپرایز محمد علیزاده رو توصیه می کنم 
*کتاب
"خانوم" نوشته ی مسعود بهنود که مدت ها بود تو بازار گیر نمیومد ،این روزا خیلی راحت،کنار خیابون و با قیمت تعاونی!!!به فروش می رسه.حتما بخونینش. 
همینطور کتاب"من یک پسر بد بودم " نوشته ی رسول یونان رو توصیه می کنم بخونین.شعرای فوق العاده ای توشه
*سینما
فیلم کراش رو حتما ببینید،اگر هم قبلا دیدین،دو باره ببینین!
*اینترنت 
www.1x.com
یک سایت خوب برای دانلود عکس که آقای صولتی و جناب حاج اقا باگز بانی علاقه خاصی به این سایت دارند و همیشه از اینجا عکس دانلود می کنن

۱۳۸۹ مرداد ۳۰, شنبه

من یک پسر بد بودم*




من داشتم زمان رو می کشتم
همون موقعی که چهار شنبه بود،بارون میومد،سرما خورده بودم،تنها بودم و عصبی
و همه ی دق دلی هامُ سر اون بدبخت خالی کرده بودم


همون شبی که از کافی شاپ توی سید خندان رفتیم ونک
که شام رو با دوستامون بخوریم و موقع برگشتن،بی مزه ترین شوخی رو کردم
که همه ی لذت اون شب رو از دماغش کشیدم بیرون!
که عذرخواهی هم چیزی رو بهتر نکرد
بین خودمون باشه ولی گاهی وقتا اینقدر بیخ ِ کار خرابه
که حتی  ترفندهای آقای صولتی(ماچ و صلوات !) هم کار ساز نیست

همون موقع که سه روز ،مثلا با امین  رفتیم تو غار
و گذاشتمش تو بی خبری مطلق. نه جواب اسم ام اس،نه تلفن نه...و در نهایت مجبور شد که خودش رو بشکنه و بیاد.


همون موقعی که وقت جراحی داشت،شب قبل از جراحی بود و من هیولا شده بودم!!
همون موقعی که جای آرامش و التهاب رو خیلی شیک !! واسش عوض کردم


همون موقع که اون تو بیمارستان خوابیده بود
و منتظر بود که منم مثل بقیه ی دوستاش-یا دوستامون-زنگ بزنم و حالش رو بپرسم
و من داشتم خیابون کریمخان رو به سمت خونه هنرمندان می رفتم!

همون موقع ،همون روزای محرم ،که حرفی زدم که منو به امامش واگذار کرد!
همون روزا که می گفتم :تقصیره اونه که من بد میارم!نفرینش منو گرفته

همون روزای اخر،که داشت اس ام اس های گوشیم رو ورق می زد و زیر چشمی نگاه می کرد.

آخرین روزها ،از اولین ماه سال
 من داشتم زمان رو می کشتم .
تموم اون لحظه ها رو می شد لذت برد  و خاطره های خوب ساخت
نبردیم ،نساختیم ،تنها به این دلیل که من یک پسر بد بودم

می شد از لجبازی گذشت و به زندگی و ارامش رسید .

لجبازی رو بذارین کنار و زندگی کیند،قبل از اونکه مجبور شین اعتراف کنین 
که روز و روزگاری یک ادم بد بودید.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*عنوان کتابیست از رسول یونان

۱۳۸۹ مرداد ۲۷, چهارشنبه

خونه(1)


یه زمانی ،تو زیر زمین همین خونه ای که میبینین ،همه دور هم جمع بودیم . از در که می رفتم تو، هادی و شورت مامان دوزش رو می دیدم که رو بالشت هشتصد کیلویی اش دراز کشیده بود و سیگار می کشید ،سیامک که پای تلویزیون بود و از فوتبال های دست هشتم افریقا تا سریال دوزاری های شبکه های پنجگانه رو نگا می کرد. مسعود قاتل !!که با موبایلش ور می رفت و نوار مجازش رو گوش می داد . هومن که یا با زنش تلفنی صحبت می کرد یا کرم می ریخت و صدا در میاورد،بابک که قلیونش رو می کشید و هی هوس شمال می کرد! رسول هم که تو اشپزخونه مادری می کرد. کافی بود یک نفر از اینا حوصله شون سر بره و یک کرمی بریزه و یه صدایی در بیاد که همسایه مثل هر شب بیان دم خونمون .شبایی که پلی استیشن می گرفتیم که خونه می شد سن سیرو!
و زندگی به گونه ای تغییر کرد که حالا ،اگر بخوایم دوباره همین ادما رو دور هم جمع کنیم،یکی باید از کرج بیاد،یکی از قم،یکی از ورداورد،یکی (فکر کنم)از فومن ،یکی از....!
به صولتی میگم حواست به این روزامون باشه ،همین افطاری ها،خامه و عسل و خامه شوکولاتی با چایی توئینیگ ها،شاید سال دیگه برامون ارزو بشه .

۱۳۸۹ مرداد ۲۵, دوشنبه

پیشنهادات با شرمانه ی ما


از این به بعد دو شنبه های هر هفته ،چیزایی که دوست دارم رو پیشنهاد می کنم
شاید اینجوری شمام تحریک شدین 
چارتا چیز ارزشمندی که خودتون حاش رو می برین و صداتونم در نمیاد
رو به ما پیشنهاد بدین
*مطبوعات
دوره ی جدید ماهنامه ی نافه اخیرا با یک تیم جدید داره منتشر می شه 
این مجله تو دوره ی جدیدش خیلی متنوع تر داره کار می کنه و از اون حالت خشک یکنواخت قبلش تقریبا خارج شده
اما ظاهرا برای حفظ شخصیت نشریه شون فهنوز نا منظم منتشر شدنش !رو حفظ کرده و بصورت نا منظم ولی با مطالب منسجم
میاد روی کیوسک ،این از این
*کتاب
این روزها به همه پیشنهاد و هدیه می دمش. کتابی از آثار اریک امانوئل اشمیت . هفته ی پیش آقای صولتی این کتاب رو خرید و تو راه دولت اباد خوند،کلی لذت برد
*موسیقی
آلبوم دور تا نزدیک ،با اجرای گروه کامکارها و صدای احمدرضا احمدی .رو حتما گوش کنید . حتی اگه از ارکستر کامکارها و همخوانی گروه هم لذت نبرین،قطعا از دکلمه ی  احمد رضا احمدی لذت خواهید برد. 
اگر اهل سوز و گداز و چساله و اینا هستین هم که محسن یگانه رو از دست ندین . دو تراک دزدی داره توش. یکیش ترکیه،یکیش هم ملودی یونانی بوده که دستکاریش کرده !بقیه ضجه و ناله ها ساخته ی خودشه
*سینما
ظاهرا سینماهای تهران تو این شب ها فیلمای قدیمی رو نشون می ده که می تونین حالا شب ها برین و فیلم های دوره کودکی رو نگاه کنین و آه!یادش بخیر بگین 
*وب
www.pouriaalami.blogspot.com
وبلاگ پوریا عالمیه که فوق العاده جالبه. پیشنهاد می کن به این وبلاگ زیاتر سر بزنین

۱۳۸۹ مرداد ۲۳, شنبه

گرگیجه ی اعتقادی



یکی از مزایای ماه پر برکت رمضون اینه که ملت غیور ما
همه گی و بصورت یکپارچه تئورسین مذهبی می شن
همه واسه خودشن خدا و پیغمبر رو زیر سوال می برن
محکوم می کنن،تکذیب می کنن ،تحلیل می کنن و ...
معمولا هم وقتی ازشون می پرسیبا استناد به کدوم منبع به اینجا رسیدی
جواب خاصی نمی دن!
البته اونور قضیه هم همینطوره!
ادمایی هستند  که نماز و روزه و خمس و ذکاتشون ترک نمی شه
ولی تو جواب دادن سوالای کوچیک دینی شون هم مشکل دارند! 
کافیه بپرسی فلسفه فلان چیز تو اسلام چیه؟تا یه مشت دری وری تحویلت بده!
حتی وقتی ازشون می پرسی دوتا کتاب برای آشنایی با تاریخ اسلام واسم بیار
یا معرفی کن که بخرم، بحث رو عوض می کنه!
و از همه جالب تر!این قشر جدیدی هستند که صلیب گردنشون می کنن
و ادعا می کنن که دین مسیح رو انتخاب کردند ،در حالی که حتی 
یک جمله از انجیل هم بلد نیستند...
یه عده هم که به دین اعتقاد ندارند و با مرام و مسلک خودشون زندگی می کنن
که البته خیلی هاشون به مراتب سالم تر از باقی ملت زندگی می کنن
و قوانینی که برای خودشون تعریف کردند سخت تر از قوانینیه که ما اسمش رو دین گذاشتیم.
و همه ی این گروه ها،در طول روز ،بر سر همین مسائل با هم درگیرند

ما نه مثل عربستان شدیم،نه شکل اروپایی گرفتیم...ولی روز به روز ،به هند شدن داریم نزدیک تر می شیم .به بیشترین دین و کمترین اعتقاد.

بعد التحریر:
ماه رمضونه،حال نداریم زیاد بنویسیم ،فقط شنبه ها و چهار شنبه ها رو می نویسیم

۱۳۸۹ مرداد ۲۰, چهارشنبه

پارسال،همین روزها


یکسال پیش،روزهایی مثل همین روزها بود
که ماه رمضون بود، روزه می گرفتیم ،مثل خیلی دیگه از ادمایی که
به قیافه شون نمی خورد و روزه می گرفتند 
روزهایی که هنوز در تب و تاب بیانیه ها بودیم
رادیو فردا،بی بی سی فارسی،وی -اُ-اِ 
افسرده گی هر روز ِ مردم،ترس از آینده ای که حالا
حقیقت امروز و این روزهای ماست
افطارهای کوچیک دور همی،با امین و صالح و عمو
نون،خامه عسل و چایی توئینینگ
که بعد از گرسنه گی طولانی مدت ،می خوردیم ،بیشتر  می گرفت!!
 جای خالی هادی،که همیشه ماه رمضون و دم افطار
با هم آش یا حلیم می خوردیم.همیشه هم حالش بد می شد
جای خالی اونی که چهار ماه از رفتنش می گذشت
بغض ِ قبل از اذان مغرب ،حکم ِ بعد از افطار
صدای یراحی ،روی تیتراژ ماه عسل:
"تو با ،این دل کندن کجا،رفتی بی من ،بدون،نزدیکم به شب رسیدن تو"
آش های بابا لقمه ، بازرگانی گری جون و شرکاء!
نیایش به سبک آقا ،وقت سحر!
ادب کردن صولتی!اهنگ چهل و پنج دقیقه ای ِ امین و در نهایت تولد من!
شهرک غرب،میلاد نور،ادمای شکل هم،ذرت های دم پاساژ!
صدای لک لک که داد می زد:وای صالح!من چرا دارم می رم پایین!
استرس،دلشوره،افسردگی 
دلشوره ی نزدیک شدن ِ عروسی هومن
ده دقیقه در معیت ِ حاج آقا!!


به چشم به هم زدنی،همه ی اون روزها گذشت،چه زود ،چه سخت و چه تلخ

۱۳۸۹ مرداد ۱۸, دوشنبه

عقاب یا لاشخور؟؟

 (انتخاب عکس:آقای صولتی،کارشناس امور عاب در دولت اباد)
اگه یه نگاه کوچیک ، به دسته بندی پرنده ها بکنی
با یک نکته ی خیلی ریز رو به رو می شی
عقاب و لاشخور !هر دو از یک دسته محسوب می شن
اما 
این عقابه که نماد ابهت می شه و می ره تو لوگوهای امریکایی
 و به گرون ترین رقم ممکن تو امارات معامله می شه
و دیگری ،نماد پستی و مفت خوری  می شه و اسمش یاد آور بدترین
صفت ها تو ذهنت می شه!
کافیه که بدونی کجای دنیا ایستادی
و از کدوم مسیر می وای به نهایت خواسته هات برسی
می تونی صفحه با ابهت کتاب پرنده ها باشی
و یا چند صفحه ای رو ورق بزنی و پست ترین ِ اون کتاب رو انتخاب کنی
دعای ما تحت پس:
پروردگارا!لاشخورهای ما را عقاب،بگردان


 2:37/دوشنبه/هجده مرداد/تهران/اتاق خودم

۱۳۸۹ مرداد ۱۶, شنبه

عقاید دنیوی ِ ما

(این عکس با سلیقه ی حاج آقا باگز بانی ِدولت ابادی انتخاب شده است)

از نظر بنده ای که اینجای دنیا نشستم،دنیا مثل یه کافی نت خیلی بزرگه
که امین اقاها و مشتری های زیادتری داره
هر روز مشتری های زیادی داره که همه شون میان و می رن
خیلی هاشون مثل آدم میان و میر ن کاری به کارت ندارن
خیلی هاشون ادمای بی ازاری هستن ولی طرز تفکرشون ازارت می ده
خیلی هاشون اذیتت می کنن،گریه ات رو در میارن و البته دست خودشونم نیس
شاید خودشونم دوست نداشته باشند ولی اینجوری ان
از بعضی ها الکی خوشت میاد و دوست داری الکی بهش حال بدی
اژ بعضی ها هم بی خودی بدت میاد و بی خودی بهش می پری
با بعضی هاشون اینقدر رفیق می شی که باهاشون درد دل می کنی
به بعضی هاشونم اجازه نمی دی بیشتر از جواب سلام بهت نزدیک شن
بعضی ها هم هستن که می رن و دیگه نمیان
و در کنار همه ی اینا،کسان دیگری هستند که
نمی تونی وجودشون رو فاکتور بگیری،یا حذفشون کنی
و چون کنار اونا داری کار می کنی و به وجودشون احتیاج داری
و البته با گذشت زمان به حضورشون عادت کردی
مجبوری خیلی وقتا اشتباهاتشون رو نادیده بگیری 
و حتی گاهی تلاش کنی استعداد های نداشته شون رو هم بارور کنی
و از حس خوب ِ تماشای پیشرفتشون لذت ببری
در کنار همه ی این ادمها،باید موند،گاهی سوخت و همیشه ساخت
همه ی آدما ،از یک با هم بودن متولد می شن
و هیچکدومشون هم به تنهایی به هیچ جای دنیا نمی رسن

وقتی تو قدم به قدم محوطه ی خیریه،نگاه های آشنا رو می بینم
از دوست دانشگاهی تا رفقای اینترنتی ،از تنها نبودن لذت می برم
این احساس با هم بودن رو دوست دارم

۱۳۸۹ مرداد ۱۳, چهارشنبه

انحرافات درونی ما


*روز-داخلی-پشت بون(بوم) 

داره با ذوق و شوق و علاقه، از قشنگی های خونه های رو به رو حرف می زنه. از معماری و طراحی استثناییش!چشمای من یچکدوم از اونا رو نمی بینه ،فقط پنجره ی یکی از واحد های رو به رویی رو می بینه که باد پرده هاشُ عقب زده!چشمای من این همه تصویر رو ول کرده و فقط مرد کچل سیبیلویی رو می بینه که داره با شلوارک (از اینا که پرچم امریکا روشه) و عرق گیر،با سوسن خانوم قر گردن می ده و می رقصه

نتیجه این که:این چشم،انحراف دارد

*روز -خارجی-در معیت یکی از دوستان

- ما: من البته از این نظر خیلی خوش شانسم!چون تقریبا بیشتر دوستام هنرمندن!بیشترشون که عکاسن ،یکی دوتاشون هم نقاشی و طراحی کار می کنن،دوستای مجسمه ساز ،نمایشنامه نویس و بازیگرم دارم. اونای دیگه شونم هنرهای خاص خودشونُ دارند!یکی شون که یکی از اقوام دورشون خواننده اس،خود جوش شیرینی پزی یاد گرفته...

- دوستی که در معیتش بودیم: چه خوب خود شما چی؟؟؟به نظر میاد خودتم هنری باشی...

- ما:(تو فکرمون) اره!! خطم رو که هیشکی نمی تونه بخونه !دوربینم که هنوز بلد نیسم درست دستم بگیرم!نقاشیمم که در حد پرتره ی همون آقای سگ بستمه!تنها هنر جالب توجهم در آوردن ادای مردم در کوتاه ترین زمان ممکنه!

دوست قرار گرفته در معیت:نگفتین شما اهل چه هنری هستین؟؟

نتیجه:این هنر،انحراف دارد

* روز- داخلی - کافی نت
- ما(بعد از رفتن یه مشتری) :امین آقا این خیلی مشتریه خوبیه
- امین آقا: اره!انصافا ...اصلا اذیت نمی کنه
- ما :اره میاد کارشُ می کنه می ره
- امین آقا: انصافا چقدم خووووبه!
- ما:اره...
چند روز بعد  در همان مکان
- ما:امین آقا امروز ااون مشتری خوبه اومد دوباره
- امین آقا:کدوم؟
- ما:همون خوشگله!
- امین آقا :جداً ؟؟؟؟...ایول...شترق(ری اکشن ساند آف امین آقا)

نتیجه :این حافظه انحراف دارد

*شب-داخلی-خونه ی مادر بزرگه

- پروشات: بخوام به اینگیلیسی بگم یک جعبه بزرگ چی باید بگم ؟؟
- من:وان لارجر باکس!!!
(نگاه معنی دار دایی،خاله و همشیره)

نتیجه گیری:این ذهن ،انحراف دارد

*روز -داخلی-کافی شاپ

یکی از دوستان مشغول صحبت کردن در مورد مسئله ی مهمیه!گوش من با اونه ولی چشمام داره دختر و پسری رو می بینه که دارن حبیب...بیب بیب بازی می کنن با هم دیگه!(بادکنک بازی هم می گن!بعضیا شیر بیار ،کباب ببر هم می گن)
نتیجه گیری :این حواس،انحراف دارد

دعای آخر پست:

پروردگارا!خودت ما را منحرف آفریدی!خودتم یه کاریش بکن!

۱۳۸۹ مرداد ۱۱, دوشنبه

هستند کسانی که


نه انکارشون می شه کرد و نه پنهانشون !!
آدمایی رو که وقتی "میزونی" رو به صورت سوالی می شنون 
حالشون بد می شه!
یا وقتی یه موزیک یونانی یا فلامینکو می شنوند زیر لب فحش می دن
کسانی  که روزگاری نظری در مورد باشگاه چلسی نداشتن 
و الان از باختنش لذت می برن
کسانی که دیگه  دوست ندارند کافی شاپ سارا،دیدارو!!و حتی
کافی شاپ های توی پاساژ آیینه ونک برن
یا تو فرحزاد وقتی به گذشته فکر کنن به خودشون فحش بدن


کسانی که تو سالن کوچیکه ی سینما عصر جدید ،
انرژی منفی شون به قل قل می افته!
کسانی که حالا ،وقتی از روی پل سید خندان رد می شن
دلشون می خواد یه ساختمون سه طبقه یوهو بریزه پایین!


هستن کسانی که حالا تو تنهایی مردن رو به درد دل کردن ترجیه بدن
کسانی که حالا دیگه از پنجشنبه ها ی بارونی لجشون می گیره
کسانی که هنوز از باختن آرژانتین خوشحالن!
کسانی که از شهر کتاب نیاوران  بدشون میاد!
کسانی که از کنار خطی های انقلاب رد می شن گوششون رو می گیرن!
کسانی که برای دیگران اسم می ذارن و صفت ِ جدید می سازن!
 کسانی که....
بودن ِ ادمایی که هنوز هستند رو نمی شه انکار کرد
به هر حال،این ذهنیتیه که چه درست و
چه غلط بر  اساس اتفاق هایی که در  گذشته براشون افتاده
متولد شده و به نظر من،تغییر دادن ذهنیتی که بر اساس  
اتفاقای گذشته شکل گرفته 
به اندازه ی تغییر دادن خود ِ  گذشته،امکان ناپذیره!! 
و کاریش  هم نمی شه کرد!
فقط می تونم خوشحال باشم که هنوز هستند کسایی که اینجوری فکر نمی کنن
کسایی که...