۱۳۸۹ شهریور ۳, چهارشنبه

دوستای صمیمی ،کارای قدیمی


آخرین باری که صداش رو شنیده بودم،ماه رمضون دو سال پیش بود
گریه می کرد و فحش می داد .بخاطر اتفاقی که مقصرش من نبودم!!
الان بعد از دوسال ،شاید بتونه راحت تر اعتراف کنه!که تقصیر من نبوده!!
یکی دو هفته قبل ترش مفصل صحبت کرده بودیم
گفته بود که بین فرانسه و مالزی دو به شک شده
گفتم فرانسه به نظر بهتر میاد  ولی اون همچنان به مالزی بیشتر فکر می کرد


حالا بعد از دو سال شانس اینو داشتم که صداش رو بشنوم
با همون انرژی عجیب و غریب همیشه گیش!
به همون تندی ِ همیشه گی !و البته لهجه ای که به ترکی شبیه تر بود
تقدیرش نه فرانسه بود و نه مالزی !سر از استانبول در آورده بود
از عکسامون و خاطره هاش گفتیم ...از خاطره های خوبمون
جالبه که خاطرات تلخ ادما زیر "یادش بخیرامون" مدفون می شن!
از روزهاش گفت و اینکه تنهاتر از قبل زندگی می کنه
گفتم:ما ادما سن مون از یک عددی که می گذره،دیگه تمایلی به ادمای جدید نداریم
حوصله ی فرصت دادن،امتحان کردن و حتی دل بستن هم نداریم
شاید واسه همینه که بیشتر با همه چیز و همه کس مدارا می کنیم
بازم اینقدر چرت و پرت گفتیم و خندیدیم ،که زمان از دستم خارج شد
یاد قدیما افتادم،شبا حرف می زدیم و بیدارشدن صبح ِ فردا،سخت ترین کار ممکن بود

۳ نظر:

  1. آره
    حوصله نداریم برای تجربه های جدید
    کی حوصله داره؟

    پاسخحذف
  2. علی سلام. من سارا ام دوست امین که گاهی توی کافی نت میدیدمت. دارم میخونم نوشته هاتو. این پاراگراف آخرتو خیلی می پسندم. به طور کلی خوشحال شدم از خوندن نوشته هات (که البته منظورمو از خوشحالی میدونی چیه دیگه)

    پاسخحذف

حالا تو بگو