۱۳۹۴ شهریور ۴, چهارشنبه

آوار!


یک شایعه کوچیک درمورد زلزله ی تهران کافیه 
که عده ی زیادی رو مجبورکنه شب خونه وزندگی رو
ول کنن و برن تو پارک و خیابون و جایی امن تر بخوابند
مردمی که معتقدند از تقدیر  نمیشه فرار کرد
مردمی که معتقدند عمر دست خداست 
مردمی که از این زندگی شاکی اند 
حتی اونایی که از "بودن"خودشون ناراحتن هم 
از مرگ فرار می کنند !!
این روزها مردمی که در ظاهر علاقه ای به زندگی ندارند
در باطن از درد ِ دلهره ی شایعه ی زلزله به خود میپیچند!

۱۳۹۴ مرداد ۲۸, چهارشنبه

معین


معین کارگر- نظافت چی دفتر ما و چند دفتر دیگه در حوالی ماست
در ازای مبلغی ناچیز در مدت زمانی نسبتا طولانی به بدترین شکل ممکن
همه جا رو گربه شور میکنه و شاید تنها قسمت مفید کارش شستن استکانها
باشه . هیکل لاغر و دندون های ریخته (به جز یکی دوتا) سر نسبتا بی مو 
و ظاهر همیشه ژولیده و چشمهای  گود رفته اش فقط و فقط به ادمهای 
شیشه ای شباهت داره اگرچه اون هایی که از نزدیک میشناسنش میگن
بجز سیگار چیز دیگه ای مصرف نمیکنه . علاقه ی عجیبی به معین ی خواننده
داره و معمولا بعد از کارش یکی از اهنگ های معین رو با صدای نکره اش
برامون میخونه. یکی از ارزوهای معین ازدواجه و همیشه میگه 
دوست داره ازدواج کنه و تشکیل خانواده بده . اما با سر و وضع
ظاهری و وضعیت مالی و خانوادگیش بعیده چنین اتفاقی براش بیفته
اخرین باری که دیدمش ابروهاشو با تیغ تراشیده بود.وقتی ازش علتش رو 
پرسیدم گفت : دختر همسایه مون گفت ابروهاتو اگه برداری ، من زنت میشم
منم اومدم با تیغ صافش کنم حواسم پرت شد کلش رو تراشیدم!هم اَبروم 
پرید هم دختره!
توی ذهنم دختره رو تصور کردم که حتما برای چند دقیقه خندیدن چه جوری 
از یه ادم بدبخت ساده ی هیچی نداری مثل معین سوء استفاده کرده و حتما
هرجا میشینه این شاهکار حیوانیش رو برای بقیه تعریف میکنه!به این فکر میکنم که چقدر اون ادم می تونه حیوون باشه !و اینکه گاهی برای چن دقیقه خندیدن چقدر میتونیم حیوون بشیم!