۱۳۹۸ دی ۲۱, شنبه

سقوط


از سایه جنگ فرار کردیم و حالا گوشه یک کوچه خلوت 
نفس نفس زنان نشستیم تا عرق مون خشک شه
نفس مون تازه شه و به این فکر کنیم که اگه فرار نکرده بودیم
الان به چه حال و به چه وضعی دچار بودیم!!
ما تو دل جنگ بودیم موشک نخوردیم
اما مسافرای هواپیمای اوکراینی ...
 اونایی که داشتن از نقطه داغ احتمال جنگ 
 جدا میشدند  تا جایی دور تر از جهنمی  
که زادگاهشون بود زندگی کنند  جایی که مثل ما مجبور نباشن
قبل از بیرون اومدن از رختخواب اخبار رو توی گوشی شون نگاه کنن
که ببینند  سوژه جنگ اعصاب امروزشون چیه...
داستان زندگی شون با موشک جنگی که هیچ وقت شروع نشد 
به پایان رسید! عجب تراژدی وحشتناکی.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

حالا تو بگو