۱۴۰۲ شهریور ۱۱, شنبه

رفتم که رفتم

 *

برای خانم ح هوایی بدی میزنم . مسیجمیدم و عذرخواهی میکنم

کمی جدل میکنیم و به صلح میرسیم 

بیقرار تر میشم . دلم تنگ شده براش. روزای بدی رو میگذرونم

با ژینا بهم خوش نمیگذره . گذر زمانه و کاملا با چیزی که تو ذهنم 

داشتم فرق میکنه. ادبیات مشترک نداریم و انگار همون دوستای قدیمی موندیم

لیوانی که برای ح فرستادم رو مرجوع میکنه . از من بعنوان استاکر یاد میکنه و روزهای

تلخی رو بدون هم میگذرونیم هرچند هر دو تلاش میکنیم بگیم بهمون خوش مکیگذره

*

خواهر بالاخره اوکی مهاجرت رو از مهندس گرفته. خونه جدید خریده و قراره اونجا رورهن بده

تو حماسباتش اشتباه میکنه و پول کم میاره . براش جور میکنیم هنوز مردد بین رفتن و موندنه

تخت و مبل هاش رو فروخته و حالا قراره خونه ما زندگی کنه. 

*

سهل انگاری تو رانندگی و حواس و پرت و ور رفتن به موبایل و در نهایت تصادف 

کاپوت غر میشه و رنگش میریزه. ماشین رومیذاریم پیش امراله و حدود 4 تومن برام اب میخوره

کاش همه مشکلات با پول حل میشد

*

بلیت کنسرت سراج رو میگرم و تنهایی میرم . بعد از مدتها تفریح انفرادی 

فضای جمع مذهبی به نظر میاد . کنسرت حال و هوایی عاشورایی داره

استاد در حین خوندن صداش کمیگیره و درست نمیشه. خش میگذره. شب خونه سارا اینا

مهمونیه و من نمیرم .مجید تاکید میکنه که خوش گذشته ولی حس میکنم اونجوری که باید 

نبوده


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

حالا تو بگو