۱۴۰۲ شهریور ۱۸, شنبه

39

 *

بعد از مدتها با نژادی صحبت میکنم . مادر گلی به خاطر

جراحی تومور سینه بستری بوده و خودش هم تصادف سنگینی

کرده ماشینش حدود بیست میلیون خسارت خورده

که الببته با خوش شانسی طرف مقصر بوده و به خیر گذشته

*

طبق معمول دوشنبه ها میرم دنبال ژ و میریم 

یه جای باحال تو حوالی دهکده المپیک

بعد از اون میریم میچرخیم و از دل ترافیک میریم

باماهاس . از شکل شوخیهاش خوشم نمیاد و کلاه میشم

دلم میخواد زودتر برم خونه . خسته ام 

*

میرم دندون پزشکی تا بالاخره روکش دندون رو بذارم

یکی از دندونام به دما حساس شده دکتر عکس میگیرهخ 

و میریم واسه ترمیم وسط کار میگه با عصب درگیر شدیم

تو سرم میزنم از ترس عصب کشی . درنهایت پرش میکنه و میگه

اگه درد گرفت بیا عصب کشی کنیم . احتمال ده درصد و ظرف

سه چهار روز.

*

شب تولدم با ژینا میریم رستوران کوهستان . جایی که قبلا به فرسا و معصوم

میرفتیم . غذای خوبی داره . هوا عالیه وهمه چی خوبه . ژینا قبل از سوار شدن 

موزیک تولد پلی کرده و بهم دوتا پیرهن خوشگل و اندازه هدیه میده

شام میخوریم و برمیگردیم سمت خونه از تجریش میریم و تو ترافیک گیر

میکنیم . اولین دقایق تولدم ح مسیج میده تولدت مبارک امیدوارم درست شی

من درست شم؟؟!!

*

روز تولدم همزمان میشه با اثاث کشی خواهرم . حالا 17 شهریور

برای خانوادم مفهوم دیگری پیدا میکنه. از خانواده فقط خاله و دایی تبریک

میگن و از دوستان مجید وسیاوش زنگ میزنن و سایرین فقط مسیج

تلخ ترین تولد عمرم رو خودم به تنهایی جشن میگیرم بدون کیک

بدون شمع بدون هیچ شادمانی. 39 ساله میشم. تا اخرش راهی نمونده

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

حالا تو بگو