۱۴۰۱ دی ۲۵, یکشنبه

دور جدید بیماریهای من شروع میشه . احساس سرماخوردگی میکنم. شنبه با حسنا قرار داریم
میرم دنبالش و میریم خونشون کوکی رو برمیداربم و میریم دامپزشکی . دامپزشکی تو خیابان حلعا و
تو شیب عجبی قرار  داره وارد دامپزشکی که میشیم یه پسر جوتن با موهای بلند و ریش کوتاه 
کارای پذیرش رو انجام میده. منتظر اقای دکتر میمونیم دکتر جوری قیافه نیگیره که انگار
با دکتر ماندگار رو به رو هستیم.بعد از معاینه و قرص انگل کوکی رو میبرن رو باسکول
وقتی میارنش یوهو میپره روی کمر من . انگار که ترسیده باشه. وقتی ناخنهاشو میگیرن 
صدای بامزه ای در میاره. کوکی دو میبریم خونه و رای شام میریم هات داگ مسعود به نظرم
داره بهش خوش میگذره . شب احساس سرماخوردگی بیشتری میکنم
*
مریضیم شدیدتر میشه . تثمیم میگیرم برم پیش رحمانی. وقت میگیرم. ساعت ۵ و نیم. یر تلبمقه۱میرسم . قبل از من یه دختری میره داخل که ابله مرغون گرفته ، نوبت من میشه.دکتر دقیق معاینه
۷جمیکنه و دوتا امپول تو مطب تزریق میکنه بهم. موقع امپول زدن کولی بازی در میارم. داروهامو میگیرم 
و میرم خونه
*
چهارشنبه برفی دلم رای حسنا میسوزه و میرم دنبالش . تو ترافیک برزیل گیر میکنیم . یه اقایی تو مسیر مخالف من مماس با سپر من می ایستهباهاش جرو بحث میکنم. میگه شیشه رو بده پایین و نمیدم . بعدا میفهمم من اومدم تو مسیر اون! حسنا میاد سوار میشه و بعد از سه ساعت می‌رسیم خونه. وقت ناخن داره . میره و جنازه من میرسه خونه
*
پنجشنبس . روز قبل از دوز مادر . کارارو جمع و جور میکنم . شب خونه نژادی دعوتیم. صولت میگه بیاین انبار دلم تنگ شده. وفت نمیکنم . نمیرسم. از دل ترافیک خودمو میرسونم سولدوش. و بعد گرین لند. یه گلدون برای حسنا میخرم . این وسط کیف جواهری که خریده اشتباه درومده و بعد از کلی چک و چونه طرف رو راضی به پس گرفتن جنس کرده. کسی که باید تحویل بگیره زنگ میزنه . قرار میذاریم که من اسنپ بگیرم و براشون بفرستم
کار انجام میشه، دنبال حسنا میرم و میریم سمت خونه مجید . تو راه وویس دکتر دندونش رو پلی میکنه که توش در مورد بوس حرف میزنن . میدونم که بجز من و اون دوستش با کسای دیگه ای هم هست ولی باز ناراحت میشم
مجید رو سوار میکنیم و بعد از یک ساعت رانندگی میرسیم. گلناز که mri داره دیر تر میاد . سعی میکنیم خوش بگذره. پلی استیشن بازی میکنیم لازانیا میخوریم و اخر شب برمیگردیم. حسنا قبل از رفتن گریه میکنه احتمالا به
خاطر بچه اش و شاید چیزی که من نمیدونم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

حالا تو بگو