۱۳۸۹ خرداد ۱۶, یکشنبه

این مرد-آن سرنوشت



نشستم و به قیافه ی کج و کوله اش نگاه می کنم
به همون قشنگی چرت و پرت می گه
که من وقتی می خوام صداشُ تقلید کنم
می گم  و دیگران می خندند!
مثل همیشه داره با همون چند کلمه ی معروفش جمله می سازه!

چقدر قیافه اش داغون شده!!
انگار دندوناش داره از دهنش می افته بیرون
از اینکه سرنوشت  افراد ی 
مثل من دست این  پیر مرد کج و کوله افتاده
خنده ام می گیره!!

لا به لای حرفاش،سوتی هایی می ده که واقعا از  اون بعیده
بی علت هم نیست!ترس،وحشت،استرس،هیجان
شایدم هم بالا رفتن عدد ِ اون  لعنتی ِ سیصدو شصت و پنج روزه!!

حالا دیگه از اون سخنوری ِ همیشه گیش 
که همه چی رو به هم ربط می داد
و ماسمالی می کرد هم خبری نیس
بیشتر دلم به حال سرنوشت خودم می سوزه! تا پیر مرد  ِ فکسنی
بیچاره اینده ای که بخش بزرگیش به دست این سپرده شده.

همیشه با خودم فکر می کنم که ادما وقتی که به دنیا میان
ناخواسته و خیلی اتفاقی،قسمتی از سرنوشت دیگران
و شاید بخش عمده اش  رو به دست می گیرن
یعنی یک قسمتی از زندگیشون ،در گروی فرد  دیگر یست 
و بالعکس
مثل همون قسمتی از سرنوشت ما
که حالا دست همین پیر مرد ریشکی ِ فرتوت افتاده

این روزا به کارایی که دستم می افته بیشتر دقت می کنم
که بهتر انجامش بدم
بخوام سهل انگاری کنم ،شدم مثل همون پیر مرد فرتوت!!
با این تفاوت که من در مقابل یک فرد مسئولم
و اون در مقابل میلیون ها انسان
بیشتر دقت کنیم....مسئولیم

۶ نظر:

  1. بهترين و قشنگترين تفسير از اون حرفاااا بووووووووووووووووود


    عالي بود علي

    پاسخحذف
  2. لا به لای حرفاش،سوتی هایی می ده که واقعا از اون بعیده
    بی علت هم نیست!ترس،وحشت،استرس،هیجان
    شایدم هم بالا رفتن عدد ِ اون لعنتی ِ سیصدو شصت و پنج روزه!!


    اوجت بود
    و دوست داشتنی

    پاسخحذف
  3. بيشتر دقت كنيم




    مسئوليم

    پاسخحذف
  4. درگیر نوشته هات کردیمون
    اما
    کدوم پیرمرد ؟

    پاسخحذف
  5. این یعنی نزدیکیم
    به پیروزی؟

    یا ...

    پاسخحذف
  6. چه ترسِ مدامی داری...

    پاسخحذف

حالا تو بگو