۱۴۰۲ آبان ۲۱, یکشنبه

آنلاک

 *

رابطه خواهر با اقای م نزدیکتر و نزدیکتر شده.

زمان زیادی رو با هم میگذرونن که خیلی باب طبغ 

پدر و تا حدی من نیست . حس خوبی به طرف ندارم

یه شب میره خونه پسره و پدر از سر شب کلافه است

در نهایت بحثمون میشه سر این قضیه و به رفتار خواهر اعتراض میکنیم

مامان طبق معمول دفاع میکنه و در نهایت تو تریکی شب همه چی فراموش میشه

*

گلودرد و ابریزش بینی و بیحالی منو به دکتر رحمانی میرسونه

بعد از فوتبال پرسولیس و اس تاجیکستان میرم مطب

دختر بچه ای اونجاس که از شدت تب رگش پیدا نمیشه

با کمک دکتر و وطن بالاخر کار انجام میشه

اونجا روی یک خانوم پیر کراش میزنم

خانوم پیر به وطن کمک میکنه سرمش رو وصل کنن شبیه زهرا 

دوستمونه . خانومه بهم میگه مریض میشیا گفتم من واکسن زدم و مریضی رو خفیف گرفتم

نوبتم میشه با دکتر در مورد سگ و گربه و کتاب طب واشنگتنی کهروی میزشه حرف میزنیم

دکتر میگه میخوای سرم بزنم یا با قرص اوکی ای

سرم میزنم . داروها رو میگیرم و میرم خونه و به زودی بهتر میشم

*

پنجشنبه بعد از یک تماس طولانی با نژادی و عیالش میریم سینما. به موقع

میرسیم. فیلم خنده داری رو میبینیم . بعد از مدتها میخندم. تجربه سینمای بدون عینک رو انلاک میکنم

یادم نمیاد اخرین باری که سینما رو بدون عینک و با دید دقیق دیدم کی بود. شام پیتزای خوبی 

میخوریم و با حال خوب برمیگردیم خونه

*

جمعه رو گذاشتم برای استراحت . صبح میرم قطره هامو میخرم رمز کارتم رو فعال میکنم و اماده میشم

برای شب که کنسرت ازاد رو خواهم داشت. دم در سالن تیاتر شهر اقایان درویش طوربا ریشهای بلند رو

میبینم و کسی که شبیه هادی همسر ساراست . کنسرت سر تایم شروع میشه. اجرای عالی

قطعات عالی و وقتی ساقی من خرابم رو میخونه پرواز میکنم. اجرا عالیه . بعد از اجرا

میرم و تنهایی جیگر میخورم . به این فکر میکنم اولین باری که تنهایی چیزی رو تجربه کردم 

کی بود. کنسرت معتمدی و علیزاده برج میلاد . جایی که یاد گرفتم به خاطر همراه نداشتن 

خودمو از چیزی محروم نکنم . جایی که تفریح مستقل رو تجربه کردم . اولین کنسرت بدون

عینک هم انلاک !!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

حالا تو بگو