۱۴۰۳ خرداد ۵, شنبه

جمعه طلایی

*

تو مسیر محل کار در یک صبح دل انگیز بهاری 

یه دختر خوش دست میکونبه به پشت ماشینم

و من که هم دیرم شده هم لباسم رو پشت و رو پوشیدم بی اهمیت 

رد میشم و میرم . میرسم سر کار و متوجه میشم صندوق  خوب 

باز نمیشه . امرولا بررسی میکنه و حدود دو و نیم هزینه اش 

میشه

*

تمام برنامه های تفریحی ما یک سره به باد میره

رییس جمهور در یک سانحه هوایی کشته میشه

و به شکل عجیبی یک  مرگ رییس جمهور به 

حوادث زندگی 40 ساله ما اضافه میکنه

به همین مناسبت چهارشنبه رو تعطیل عمومی اعلام میکنن

دوتا تیاتر ما تعطیل میشه

و گلی در اقدام عجیب قرار اخر هفته بادوستان ما رو 

کنسل میکنه چون معتقده دوستان در سوگ رییس جمهور هستند

تنها فایده تعطیلی اینه که ماشین رو میخوابونم

*

ح توییت زده مثل احمقا منتظر بودم زنگ بزنه بریم بیرون 

از خودم و این تعلیقی که توش گیرکردم بدم میاد

از اینکه هر دو بدون حس و تنها از ترس تنهایی 

به هم نزدیکیم. از فرند وید بنفیتی که توش گیر افتادیم

پنجشنبه میرم دنبالش میریم شهرکتاب خرید و بعد پیتزا

و بعد بستنی و بعد سایر موارد . کوکی با من اشتی کرده

کنارمون میخوابه و دستمو میگیره و بو میکنه

از ترس اتفاقی که منجر به خطر بشه

چیزی که انداختم تو سطل رو بررسی میکنم

سوراخ نشده باشه. نشده

*

روز دیوانه دیوانه دیوانه فوتبال

تیم محبوبم در شبی که خاله زاده ها

خونه مادربزرگن نیمه اول سه هیچ

عقب میفته و نیمه دوم کامبک میزنه 

مردی کلا از استادیوم زنگ میزنه و حالش مثل دیوونه هاس

خونهمادربزرگ شام میخوریم . نیما دمغه به خاطر از دست دادن

صدر جدول . جمعه عجیبی رو تموم میکنم .رو ابرهاییم


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

حالا تو بگو