۱۴۰۳ اردیبهشت ۲۲, شنبه

رفیق مجید و باقی ماجراها

 *

طبق برنامه مجید با سارا میریم برای شام

سارا میگه ماشینش بوی بنزین میده و با ماشینیش

بریم تا یه کم از سطح بوی بنزینش کم شه

میریم برای رستورانی که زید مجید پیشنهاد داده

اونجا راه مون نمیدن و میگن پرسنل اونجا کمه و نمیتونه

خدامات ارائه بده. پلن عوض میشه و میریم اکوان

اونا مجید و سارا در مورد اینکه هر کاری که میکنیم مسولیتش

با ماست حرف میزنن و مجید طبق معمول مخالفت میکنه

لذتی که مجید از بحث های بیهوده در زمان مستی میکنه غیر قابل باوره

اخرش اعتراف میکنه روحیات چپی داره 

*

مهدی پسر حاجی در جلسه ای که صالح داشت گفت

اجاره دفتر رو 60 میلیون میکنیم . صالح میگه زیاده و 

احتمالا بزودی دفتر رو جمع میکنه . چه خبری بدتر از این

*

ح از کرمان برام سوغاتی اورده. نمیگیرم ازش نمیرم ببینمش

به نظرم جایی برای ادامه ماجرا وجود نداره

*

کلاس رو بعد از ماه ها تعطیلی ادامه میدیم

استاد از حادثه بدی که بر اش اتفاق افتاده میگه

که با نامزدش داشته میرفته یه نفر باهاشون درگیر 

میشه پیاده شون میکنه و به شدت کتک شون میزنه

اونا شکایت میکنن و طرف قداره کش و چاقو کش و حامل  اسلحه

درومده . گفت شکایتمون رو پس گرفتیم چون جامون رو ممکن بود پیدا کنن 

و اذیتمون کنن

ردیف ابتدایی رو شروع کردیم

با پیش درامد شور

*

طبق معمول با بحران نظافتچی مواجه میشیم

خانوم اشرف یکروز قبل از اینکهبیاد خونمون

پاش پیچ میخوره و میشکنه . بعد از جستجوهای فراوان 

یک نفر پیدا میشه که بیاد . شرح ماوقع با نظافتچی جدید رو 

هفته اینده خواهم نوشت


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

حالا تو بگو