*
خانومی که مامانم کلاسهاش رو میرفت به جرم دزدی
و بالا کشیدن صدقات بازداشت شد
این دومین شوک روحی مامانم بعد از مهاجرت خواهرم بود
ماجرا در سکوت خبری دنبال میشه و قراره کسی اینو نفهمه
هرچند یکبار یک روز یک جایی بالاخره از دهن پدرم در میره
و میگه . سوا از شوک اخلاقی و مالی و اعتقادی که به مادرم
وارد شده سرزنش های پدرم هم هست که حالا بهونه خوبی
برای سرکوفت زدنها پیدا کرده
*
قرار بود بریم باغ کتی و معاشرت کنیم با دوستان
دقایق اخر کنسل شد. چرا؟ چون مادر کتی از روی چهارپایه
افتاده و مهره کمرش اسیب دیده
خدا هیشکی رو با بیماری پدر و مادرش امتحان نکنه
*
شنبه ترسناک با قهرمانی تیم محبوبم تموم میشه . با گلی که
افساید بود . خوشحالم ولی نه اونقدری که باید
همه ماها در کنار منافعمون به اخلاق نگاهی داریم
انگار که بهمون نمیچسبه
*
بعد از دو روز تعطیلی کسل کننده روز کنسرت
قمصری میرسه. هرچی میگردم بلیتم رو پیدا نمیکنم
متوجه میشم که اشتباهی شماره تلفن خونه رو دادم
و رسیدش برام مسیج نشده . دلم میخواد گریه کنم
این غم انگیز ترین قسمت این هفته منه
*
ح باهام تو قیافه اس چون وقتی میخواست برادرش رو بفرسته
دم خونه ما تاکلید رو بده که به کوک غذا بدم
لپ تاپ مادرش رو درست میکنم . ویندوز 7 روش نصب میشه
ولی درایو نمیشه. ویندوز 11 سنگینه براش نهایتا با ویندوز 8
کار روجمع میکنم . روزهای زیادی رو تنهایی میگذرونم
متاسفانه نه از دوستام خبری هست و نه با ادم جدیدی معاشرت
میکنم. شاید لازمه به این موقعیت عادت کنم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
حالا تو بگو