۱۳۸۸ دی ۱۶, چهارشنبه

به یاد فیل های هندوستان



*هدفمند کردن پیرمردان
با آقای ریشو خطرناکه داریم می ریم سر کار . حالم بهتره .آقا ریشو خطرناکه یکی از راننده های خطه که قیافه اش شبیه سعید حدادی  در هیبتی بسیار ترسناک . وقتی سوار ماشینش می شم و پول خورد ندارم از ترس به خودم می پیچم. یه پیرمرده که کنار ما نشسته وسط راه می فهمه که عوضی سوار شده و شروع می کنه به داد و بیداد کردن و آقای ریشو ترسناکه هم چارتا فحش داد و یارو رو پیاده کرد و تا فرون اخر کرایه رو ازش گرفت . بعد هم گازش رو گرفت و رفت گفت :خار...ده!انگار می خوام بدزدمش!فک کرده ...سه!یه آقای داغون دیگه که کنارش بود گفت آقا اتفاقا تو خارج پیرمردا رو می دزدن ،می کشنشون ازشون لوازم آرایش درست می کنند!

*نعره های بی امونش،گوش آسمونُ کر کرد
صدای اربده کشی میاد. فکر می کردم پایین باز راننده ها با هم دعواشون شده.خانوم "ن" اومد.گفتم صئای اربده ی کیه؟؟گفت :آقای "ب" با حمید داره دعوا می کنه. رفتم تو دفترشون.تو این دوساله تا حالا اینقدر عصبانی ندیده بودمش. نعره می کشید می گفت:رفتم واسه آقا کار جور کردم .ماهی سیصد هزار تومن حقوق،با بیمه،تا پنج بعد از ظهر ،بعد از ظهرام دستگاه کپی می خوام بهش بدم کار کنه،یارو به خاطر این الاغ کارمندش رو انداخته برون،اونوقت این نرفته سر کار!می گه نمی صرفه....من گه بخورم واسه تو کار انجام بدم...برو بیرون. !دلم برای اولین بار واسه آقای "ب" سوخت. 

*عداالت

با خانوم شین گپ می زدیم. از روزهاش شاکی بود و از خداش که عدالتش به چشم نمی اومد. بهش گفتم خیلی از اتفاق های زندگی ما به خاطر اشتباهاتمونه،ربطی به عدالت خدا نداره. خدا واسه نشون دادن عدالتش مقصد رو انتهای مسیر غلط نمی ذاره 


*تراختور

بهادر از تبریز اومده بود اینجا!گفتیم و خندیدیم . نژادی هم اومد .آقا شاه ابادی ،ابدارچی موسسه علوم هم با لپ تاپش بود . بهادر می گفت خانوم سین ازدواج کرده!با نژادی خیلی خندیدیم!!خنده هامون بعدا کوفتمون شد!وقتی که هر چی مشتری ِ گُه داشتیم همزمان با هم اومدن:آقای کوئست،آقای ریش، آقای یو ،آقای دَپ 

*میان برنامه
خانومه:آقا این دستگاتون اینترنت نداره
ما:؟؟؟
خانومه: از این آبی هاا....
(اکسپلورر رو از تو منوی استارت نشونش می دم . خوشحال می شه و تشکر می کنه)
*نمی صرفه
حمید می گه :بابا سیصد تومن پولی نیست،بیمه هم همه جا می دن!نه صبحونه می دن،نه ناهار می دن!روزی چهارتومن باید پول ناهار بدم،دوهزار تومن پول کرایه!(هزینه ی ناهار من و امین رو هم سه تومنه!از اینجا تا نوبنیاد دربست هزار پونصد تومن)
*گوسفندی
زنگ زدیم واسمون غذا بیارن.ساعت دو وبیست دقیقه .ساعت چهار شده ونیاوردن. زنگ زدیم می گه اشتباه فرستادم.ادرس بدین دوباره...قطع می کنم. نژادی نبود نون و خامه هم نداشتیم بخوریم . مرتضی ،شریک شمالی ـاقای "ب" اومده می گه دلمون براتون تنگ شده!ولی دیگه نمی شه!چون از تو تلویزیون می بینیمتون!(از مزایای دوربین مدار بسته)

*روابط پسر-مادری 
با آقای "ب" و خانومش داریم میریم خونه ی یکی از شاخ های معماری.که به گفته یآقای "ب" سر از کامپیوتر در نمیاره!(خودش هم البته دست کمی از اون نداره!) خانومش در مورد یکی از فامیلاشون صحبت می کنه که نه سالگی ازدواج کرده و اختلاف سنیش با پسرش اینقدر کمه که وقتی بیرون می رن همه فکر می کنن دوست دختر -دوست پسرن . گفتم :اینایی که زود ازدواج می کنن ،از زندگی فقط خونه داری رو یاد می گیرن .بهترین تفریحش هم همینه. تو راه پیامک بازی می کنم.آقای "ب" می گفت همساده طبقه پایینی می ره رو پشت بوم تریاک می کشه!یه بار اینقدر بو را انداخته بوده که حمید حالش بد شده بود و مثل مگ ها شده بود!می گفت بذار اینقدر بکشه که بمیره!بمیره می تونیم واحدشون رو ازشون بخریم .تا وقتی زنده باشه اون واحد رو به من نمی فروشن

*آدمای تنها

آقای غول معماری ،خونه ی قشنگی داشت.حوالی نیاوران . نه به اون قشنگی که فکر می کردم. با خودم گفتم کاش خونه ش رو جوری می ساخت که حداقل موبایل توش آنتن می داد!(بهتر که نمی داد!حوصله ی تلفن های ژنرال رو نداشتم) آقای غول معماری تنها بود. اینقدر تنها که با تلفنش ساعت ها با یکی از شاگرداش حرفای صدتا یه غاز می زد.آدمای تنها معمولا حوصله ی گوش کردن ندارند و بیشتر حرف می زنن . زیاد وسط حرفت می پرن و بحث رو جوری عوض می کنن که بیشتر بتونن حرف بزنن. قرار شد به آقای غول کامپیوتر هم یاد بدم . از اوجا که بر می گشتیم آقای "ب" پشت سر همه ی اونایی که می شناختم و نمی شناختم حرف زد . ادمایی که حرف زدن معمولی شون رو بلد نیستن هم خوب غیبت می کنن. آخر شب دلم گرفت.حساب کردم.نه ماه گذشته بود.





۳ نظر:

  1. علی؟ علی؟
    هیژده شدی
    خوار چیزده ینی خواهرش فلانه!ا
    عربده!ا

    پاسخحذف
  2. هدفمند کردن پیرمردا خدااا بود!! :)))))
    .
    در روز چن تا از این مشتریای میان برنامه ساز دارین؟
    از خداوند منان برای شما صبر جمیل می طلبم!!

    پاسخحذف
  3. اربده صحیح است!گیر ندهید!مهم اینه که هم من می دونم چی نوشتم،هم شما می دونین منظورم چیه!در قید و بند ادبیات نباشید!!!

    پاسخحذف

حالا تو بگو