(اگه دو سه سال کوچیکتر بودم،می رفتم سراغ عکاسی)
*دلواپسی
این روزا ،باز کردن صفحه ی بلاگر ،در محل ِ محترم ِ کارم از باز کردن سایتهای ممنوعه هخم سخت تر شده،انگار قراره که بزودی بلاگر هم مثل جی میل ریق ِ رحمت ی ایزدی رو تجربه کنه و در ادامه مجبور بشیم که بین بلاگفا و پرشین بلاگ یکی رو انتخاب کنیم.امیدوارم که این اتفاق ها موقت باشه چون واقعا من به اینجاعادت کردم و اصلا دوست ندارم از اینجا به هیچ جا برم*بهونه
به فرنوش گفتم اگه دو سه سال کوچیک تر بودم،حتما می رفتم سراغ عکاسی. واسه ادم ی جو گیری مثل من خیلی عجیب نیست که تو یک دوربین فروشی بشینم و هوس عکاس شدن نکنم . براش عجیب بود!از نظرش من سنی نداشتم . یک اقای پنجاه و چند ساله(شایدم بیشتر) با دوربین حرفه ایش اومد تو مغازه. از دوربین و عکاسی فقط تعمیر کردنش رو بلد نبود.خب!جوابم رو گرفته بودم. هیچ وقت برای یادگیری دیر نیست!باید دنبال بهونه ی دیگه ای می گشتم!وقتی بهونه ی خوبی واسه کارات پیدا نمی کنی بهتره که بحث رو عوض کنی!دیگه چه خبر؟؟موزیک
منو از یاد ببر
شما که دوستت هم این کارس
پاسخحذفراحته که شروع کنی
تنبلی نمیخواد که
داش علی بهونه بدی گرفتهیا...
پاسخحذف