۱۳۸۸ بهمن ۲۶, دوشنبه

بین امید و نا امیدی


-بوی عشق
حتی اگر چشماتُ ببندی و خودت رو بزنی به کوچه ی علی چپ و امیدوارانه و فالس نیوز وار بگی : امروز هیچ خبری نبود،نمی تونی عروسکای قرمز شهر و شاخه گلای توی دست همشهری هات رو انکار کنی!هنوز دارم به این فکر می کنم که اون دقایقی که من و اخوی تو اون خراب شده باد گره می زدیم ،اقای عروسک فروش ِ میدون پالیزی چه پولی به جیب می زد!امروز روز عشق بود و مردم شهرمون حداقل یک اپسیلون عاشق تر از قبل بودند . دلم می خواست امروز دنیا هم عاشق تر می شد و روز دیگری رو نشونمون می داد. امروز اگر شما عشق تون رو دیدین و ما ندیدیم،عوضش ما به  جناب کامران لک لک و آقای بک اپ رو دیدیم که عشق خیلی ها هستن .
*آخرین نقطه ی تحمل
مهناز به زمین و زمان فحش می داد!از همه چی شاکی بود. دلش می خواست بمیره تا از این زندگی راحت شه.ادمایی که چنین ارزویی دارند معمولا دلشون درد دل می خواد!ازش خواستم آستانه ی تحملش رو ببره بالا تر!گفت به نظرت اخرین نقطه ی تحمل کجا می تونه باشه؟؟می خواستم بگم جایی که دیگه خونوادت رو نتونی ببینی!یه چیزی جلوی زبونم رو گرفت.چند ثانیه بعد از زبونش شنیدم که پدرش به تازه گی فوت کرده. هیچی از حرفاشُ یادم نمیاد. گاهی وقتا ،هیچ کاری،حتی همون دعا هم دیگه از دستمون بر نمیاد .
*امید
رو تختش نشستم و زیر چشمی به مادرش نگاه می کنم .نگرانی ِ انکار ناپذیری توی چشماش موج می زد که حتی لبخند مصنوعیش هم نمی تونست اونو کمرنگ کنه . به تختش نگاه می کنم و یاد حرف خواهرش می افتم. چند روز پیش که گفتم ایشالا زودتر بر می گرده و تو تختش می خوابه،بهم گفت هنوز تختش بوی گندش رو می ده!می فهمم که دوباره خاطره رو بوسیدن یعنی چی!یه حسی تو دلم می گه اندکی صبر سحر نزدیک است. به گذشته نگاه می کنم و حسی که همیشه در مورد دیگران درست بوده و خوب جواب داده
*حافظه
یکی دوتا شماره رو از تو گوشیم پاک کردم که بهشون پیامک نزنم که بعدا واسشون شر نشه!حالا تلفنی که هیچ وقت حفظ نبودم رو حفظ شدم!همیشه یک جای کار می لنگه



۲ نظر:

  1. ميگنكمرنگترين جوهرها از قويترين حافظه ها هميشه موندگارتره ولي بعضي وقتا برعكس ميشه ، بوي گند خيلي چيزا توي يادمون تا هميشه مي مونه اينم مثل همون داستان جوهر كمرنگ و حافظه ي قويه . لحظه اي به اونروزي فكر ميكنم كه ممكنه آستانه ي تحملم صفر بشه يا حتي بره توي منفي از فكرشم توي اون لحظه خفه ميشم . اون دست فروش كنار خيابون توي ميدون خراسون هم ميدونه عشق چيه ولي نميدونم چه حكمتيه يه سري از آدمها هيچوقت اينو نميفهمن
    .
    .
    .

    پاسخحذف
  2. 1 بار نوشتم برقامون رفتتتتتتتتتتت

    یادم رفت چی گفتم

    آهان

    ازین روز کوفت متنفرمممممم
    چون باعث میشه به چیزای کوفت تری فکر کنم اینکه اصلن یه رابطه دوامش چقدره؟؟؟

    اصن خوده حس چقد موندگاره
    ازین مراسمه لوس هم بدم میاد
    چون

    هنوز یه رابطه موفق یا بهتر بگم یه حس موندگار ندیدم که بشه براش جشن گرفت

    پاسخحذف

حالا تو بگو