۱۳۸۸ آذر ۲۹, یکشنبه

شنبه ها




صبح بخیر ...تهران...هه هَع


دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدنه...بچه بودیم اینو به ما می گفتن ولی ظاهرا به اقای غر (که اگه هرچیزه دیگه ای هم بود تا الان به دیر اودن ما عادت کرده بود) اینو نگفتن که صبح ها با چشم غره منتظره منه. تو اون موقعیت بدترین اتفاق ممکن این بود که در رو باز کنم و ببینم حمید تو صحن علنی کافی نت تشک پهن کرده و گرفته گرفته خوابیده ،گونی ِ لباس هاش هم بالا سرش گذاشته با داد و بیداد بیرونش کردم رفتم سراغ باقی کارها!همیشه  اتفاق های قشنگ این شکلی ،اونم صبح روز شنبه،منو واسه باقی هفته اماده می کنه





تکنولوژی ،به سبک آقای "ب"


از وقتی اقا ی "ب" (اسمش رو نمی گم غیبتش نشه!) ساختمون کافی نت رو به آیفون تصویری مجهز کرده ،بچه های آموزشگاه تفریح جدید پیدا کردن،زنگ می زنن و در می رن!ما هم که تصویر زیبای اونا رو تماشا می کنیم ،گاهی انگشت نشون شون می دیم ولی چون اون ر آیفون مانیتور نداره نمی بینن . اصولا آقای "ب" هرکاری که برای راحتی ما می کنه،سبب عذاب ماست




دپیلاسیون یا دپ زدایی


امروز با هرکی سلام علیک کردیم یا دپ بود،یا داشت دپ می زد یا می خواست از دپ دربیاد .حالا اینا رو بذارین کنار آقای الف و میم و صاد وعین و باقی دوستان .جالب اینجاس که همه شون می دونن مشکل از کجاس و نمی خوان که حل بشه. هنوزم فک می کنم راهی برای از دپ بیرون کشیدن رفقا وجود داره!اگرچه وقتی خودشون نمی خوان نمیشه




چاه


چاه مستراح کافی نت گرفته!(تازه شده مثل دل کافی نت چی هاش!) از وقتی این اتفاق افتاده،حمید جارو خاک اندازش رو بیشتر اونجا می شوره،آشغالاش رو تو چاه ی ندازه،تخلیه ی ورسیون دو می کنه و با اینکه می بینه این چاهه گرفته،روز به روز بیشتر اصرار به این چیزا می کنه.هیشکی هم حاضر نیست یه آستینی بالا بزنه...چه می دونم یه کاری کنه که این چاهه ردیف بشه...همه مون هم نشستیم و می گیم چرا اوضاع کاسبی روز به روز بدتر می شه




محرم


ماه محرم کلا واسه من ماه جالبیه!هر ا می ری صدای نوحه خونی یکی از برادرایی  میاد که معمولا دست مزد یک شب شون از درامد کل کسبه ی سیدخندان هم بیشتره!مردم همه می شن تئوریسین امور دینی مذهبی و به کار شمر و یزید اما حسین و خدا و پیغمبر ایراد می گیرن در حالی که از نوع حرفاشون می شه فهید که بدون مطالعه حرف می زنن.بعضی هاشون یه روایت هایی می کنن که آدم مغزش گره می خوره!!به قول ادیب حاج حسین گاراژی ، نمی دونی بگو نمی دونم واسه چی از خودت قصه در میاری؟





 خریت


یه اقایی امروز اومده بود،می گفت از سران قضایی (!!)شکایت کردم....بزودی یه حالی بهشون می دن!!یا اینا مارو خر فرض کردن،یا ما اینا رو!



1388/09/28



۴ نظر:

  1. آقا خیلی مبارکه

    :)))

    حمید بی نظیره ها !!! همون بود که ما دیدیمش ؟

    پاسخحذف
  2. بعضی وقتها درسته راهو می دونی اما خب نمیشه کاریشم بکنی چون شاید تو از دپ در بیایا ولی یکی دیگه میره تو دپ

    پاسخحذف
  3. از این محرم هم نگو که دلم خونه خودشونم نمی دونن چه می کنن فقط مخل آسایش بقیه می شن اه
    شما هم صبحا یذره زود راه بیفتی بری سرکار قران خدا غلط نمی شه

    پاسخحذف
  4. ما کلن صفا مند میشیم میبینیم یه بلاگ به اونا که میخونیمشون اضافه شده ، ایول ، کانتینیو کن

    پاسخحذف

حالا تو بگو