۱۳۸۹ شهریور ۲۵, پنجشنبه

خشم کودکانه ی ما


امروز داشتمم از تجریش میومدم سید خندان - زیر پل
چشمم افتاد به پیتزا خاتون که به علت تغییر دکوراسیون
تعطیل بود و دوستان بنا به سبک اوس علی ان کار داشتن اونجا فعالیت می کردند
و دوباره خشم کودکانه ی ما
که معمولا تو اتوبان چمران ،با تماشای خرابه های شهربازی 
لود می شه زد بالا !
آقای پیتزا خاتون!شمایی که ور می داری تغییر دکور می دی
و با تغییر دکورت شاش می زنی به همه خاطراتی که ما اونجا داشتیم
اگه با تغییر دکور فرجی می شد،که الان مهدی آگنی زیلیاردر روزگار بود
مجبور نبود بشینه و با ذرت مکزیکی و شکلات فلفلی و کارگرش "مدارا"کنه
نکنه شمام بولی دارین؟؟که هفته ای یه بار تیغه رو خراب می کنه ،نیم متر می بره اون ور تر؟
که بهرنگ نره غول تو دفترش راحت تر جا بشه؟؟
 اونجا مغازه ی شماست؟باشه!ولی خونه ی خیلی از خاطره های ما بود


ما تو اون دکور،اولین شام رفاقتی مون رو زدیم
تو اون دکور ،تو یک شب همه ی آشناهامون رو اتفاقی دیدیم
تو اون فضا خاطره "دانژه" رو می شنیدیم
بهترین شب ها رو اونجا به پایان می رسوندیم
هنوز دوست دارم تو اون فضا بشینم
و با صولتی قاب عکس جلوی آشپز خونه رو مسخره کنیم
تو همون فضا صولتی با امید و ایمان تمرین ِ بی تربیتی با زبان فارسی کرد!
همون جا بود که....الی آخر
شما فقط دکور مغازه ات رو تغییر ندادی،دکور خاطرات مارو هم تغییر دادی 
بعد التحریر
تو عمرمون به تغییر دکور ملت گیر نداده بودیم که دادیم!حالا چیکار کنیم؟!

۱ نظر:

  1. علی لعنتی، من نفهمیدم باید گریه میکردم به خاطر بغضم یا بخندم از خاطراتی که گفتی! تف تو ذاتت
    خاطرات رو برام زنده کردی
    عالیییییییییییی بود این پستت

    پاسخحذف

حالا تو بگو