۱۳۸۹ شهریور ۲۱, یکشنبه

وحشیانه-اپیزود یکم


خیلی خیلی خیلی وقت پیش ها
ما داشتیم فوتبالمون رو بازی می کردیم
بی سرو صدا،بدون حرف اضافه
بالذت تمام و کاملا دوستانه
یه نفر که چشم دیدن خنده های مارو نداشت
اومد و به بهونه ی سر و صدا توپ مون رو پاره کرد
مام به بهونه ی پیدا کردن مقصر ،افتادیم به جون ِ هم!!!
اون یه نفرم سیگارش رو روشن کرد و نشست به تماشا کردن!

حالا یادتون باشه، وقتی خواستین بخندین
جوری بخندین که کسی نبینه!!
خیلی وقته که کسی طاقت دیدن خنده ی دیگری رو نداره!!!

به هر حال ،منتظر یه روز تازه تر هستم و یه توپ و یه  زمین  واسه بازی!
می خوام از خجالت ِ اونی که  زیر چشمی نگا می کنه و سیگارش رو می کشه
و البته چهار -پنج نفر دیگه دربیام!!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

حالا تو بگو