۱۳۸۹ شهریور ۲۳, سه‌شنبه

وحشیانه-اپیزود دوم


پشت در یک اتاق ایستادی و چند نفر هم پشت سرت هستند
که نگران تر از همیشه نگاهت می کنند
تو تردیدی که بالاخره در اتاق رو باز کنی یا نه
گرانی تو چشمای اطرافیانت موج می زنه
یکی شون طاقت نمیاره و می گه باز نکن!
اونجا یه مار سمی خوابیده!
تردید می کنی و فاصله می گیری!!با وجود اینکه حدس می زنی
این حرفو یه فاحشه ای می زنه تو نبود تو،تو اتاق با کسی همبستر شده
و لباس زیرش و تخت کثیف و بقیه چیزاش رسواش می کنه!
اون یکی می گه ، ممکنه اون تو برف اتصالی کرده باشه
خشک می شی،می افتی میمیری!
حدس می زنی که این رفیقت ،روی دیوارای اتاقت نقاشی کرده
و می خواد مرگ رو عقب بندازه
و ادمای دیگه !که همر کدوم به نوعی می ترسوننت!
وبه هرحال همیشه اونی که می ترسونه،کسیه که بیشتر  می ترسه
و ادمایی که نه تشویقت می کنند به باز کردن در،و نه می ترسن از باز شدن اون


دستت دست گیره رو لمس کرده،پشت سرت رو نگاه می کنی !
به اونایی که از ترس چشمشون رو بسته ان
اونایی که به درب ِ خروج(کپی رایت بای: صولتی د.الف ) خیره شدن

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

حالا تو بگو