۱۳۸۹ اردیبهشت ۱, چهارشنبه

رنگ جدید این شهر



*یک پیشنهاد خوب
چند روزه سر گرم کتاب های شمس لنگرودی هستم . شاعری که بواسطه ی یکی از دوست هام-آقا مجید-بیشتر باهاش آشنا شدم ."لب خوانی های قزل الای من "که فکر می کنم اخرین مجموعه ی شعرش با شه که تا الان منتشر شده . قیمتش دوهزار و پونصد تومنه و بعید می دونم که واسه ی علاقمندان به کتاب ِخوب ،خیلی زیاد باشه . از اونجا که دوست دارم تو بهترین چیزها ،دوست هام رو هم شریک کنم،خوندن این کتاب رو شدیدا پیشنهاد می کنم . حتما می دونین که ماه اردیبهشت ،ماه کتاب و نمایشگاه کتابه و یواش یواش باید لیست هامون رو واسه خریدن کتاب اماده کنیم.
  *رنگ جدید این شهر
سرکوچه مون به سنت چند ماه اخیر،پارچه ی مشکی بستن و صدای قران از یکی از خونه های مجاور شنیده می شه. باز هم یکی دیگه از همسایه ها به رحمت خدا رفته... هنوز به فرمانده نگفته بودم که نادره هم به جمع هنرمندان بازنشسته اضافه شده(از نظر من هنرمند فقط زمان مرگش بازنشسته محسوب می شه) که خبر مرگ یکی از اقوام خیلی دور رو می ده. تو خونه عمو سیا اینا، آقای قیدی رو می بینم ،با ته ریش و پیراهن مشکی.یادم می افته که هفته ی پیش عموش به رحمت خدا رفته .
انگار پیراهن سیاه های شهرمون دارند زیاد می شن و این اصلا جالب نیست.
حالا تو شهری زندگی می کنیم که مردمانش یا پیراهن مشکی به تن دارند ،یا پیراهن سبز!و هر دو به نوعی سوگوار انچه که از دست داده اند!

۳ نظر:

  1. چه تعبیر قشنگی کردی،سوگوار آنچه که از دست داده اند

    پاسخحذف
  2. به قول ماری
    مرگ بر مرگ
    اما در به در ته نوشتتم :حالا تو شهری زندگی می کنیم که مردمانش یا پیراهن مشکی به تن دارند ،یا پیراهن سبز!و هر دو به نوعی سوگوار انچه که از دست داده اند!

    پاسخحذف

حالا تو بگو