*
مامان همچنان خونه مادربزرگه . زندگی ما به دو بخش استراحت در بالا و خورد و خوراک
در پایین تقسیم شده . شرایط و درد مامامن زیاده
سخت تر از چیزی که فکرش رو میکردیم
*
شقایق بالاخره در بلاد کفر صاحب خونه میشه . از خونه راضی نیست
به همون دلایلی که همیشه از هیچی راضی نیست. به مرور عادت میکنه و حتما دوستش خواهد داشت
*
صالح پیام میده و میگه سوخته. ظاهرا تو مراحل کار با بنزین
بی احتیاطی کرده و کارش بیخ پیدا کرده
با یاشار میرن بیمارستان و طبق گفته خودش سوختگی سطحی رو پانسمان
میکنند. بزرگترین وحشت من همچنان اینه که برای کار منتقل شم اونجا
*
کولر ابی اتاقم میسوزه و این بدترین اتفاقیه که میتونه برام بیفته
پنکه میرزایی رو موقتا برمیدارم . میتونست شرایط
از این بهتر باشه ولی پیمان طبق معمول گند زده به تنظیمات دریچه کولر
*
قراره بریم کنسرت گروه خراسانی . پنجشنبه. از سر کار به جای
خونه میرم مرتضی گرد تا میزی که کتی تو دیوار دیده رو ببینم
مرتضی گد کوچه های تنگ و عقب افتاده ای داره
مالک میز یه افغانیه. میزش خوبه و میگم اسنپ بگیره و ببره پاسداران
میرم خونه و از خستگی ولو میشم
از اونجا که شام قراره زود بخوریم ناهار نمیخورم
عمو رضا اینا قراره ساعت هفت بیان ولی زودتر میان
من گیر میکنم و نه حموم میرم و نه راس ساعت مقرر میرسم
ناهار میخوریم و میریم سالن
اجرای خوبیهولی بچه ها خوششون نمیاد . یا اونا زیاد ایده ال طلبن
یا من خیلی سطحی
*
جمعه استراحت میکنم و انقدر میخوابم که شب مثل دیوونه ها
تا 4 صبح بیدارم . شنبه سختی در انتظارمه چون به ماشال گفتن
8 کارخونه باش کار زیاده
امروز خونه زهرا اینا میریم تا بچه شونو ببینیم میرم دنبال کتی . تو راه تخمه میخوریم
شب خوبیه در بابا چیزهای مختلفی حرف میزنیم
بیشتر استقلال مسکونی کتی.
بچه شون با مزه است و سیبیلو
دیروقت برمیگردیم خونه
تو اینستا و توییتر میفهمم امیر برای ملود گل خریده
تو سالن تیاتر هم دیده بودم که با امیر نامی عشق و عاشقی حرف
میزنه. به نظرم چیز جدیدی در راهه
شاید برای همین تا صبح به سختی میخوابم
*
به هفته ای که گذشت فکر میکنم و به بچه نگار که با من رفیق
شده . به دختر خاله ها و بچه های دایی و عمو که همه شون از من بدشون میاد
به اینکه جز تعداد محدودی از ادما خیلی کسی به من علاقه نداره
شاید به تنهاییم . به اینکه اگه اندوه بعد از مردن من مامان و پدر رو اذیت نمیکرد چقدر مرگ شیرین
بود. به چیزایی که فقط یه ادم تنها که هنوز مووآن نکرده فکر میکنه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
حالا تو بگو