۱۴۰۴ شهریور ۸, شنبه

شهرویور-به احترم پی اس

-

وارد شهریور میشیم. غمگین تر از همیشه

هیچ چیزی رو به راه نیست 

وقتی غمت ازت سبقت میگیره یه خرید بزرگ کن

یا یه تغییر بزرگ . من ادم خرید بزگ نیستم

تغییر بزرگ هم همینطور. تصمیم میگیرم پی اس فایو بگیرم

توروزایی که هر روز یه چیزی گرونتر از قبل میشه

*

از یه اپلیکیشن بانکی طلا انلاین میخرم

هر روز بیشتر شدنش رو چک میکنم

و به این فک میکنم بقیه پولام به همون نسبت 

بی ارزشتر میشن

*

از نظر فوتبالی اتفاقی خوبی میفته 

تیم ما میبره و استقلال مساوی میکنه

تا قبل از مساوی پیمان با یه سیس لاتی

و ابراز خوشحالی جلومون رژه میرفت ولی ورق برمیگرده

*

روز تعطیل وسط هفته همه خونه ماردبزرگیم

طبق معمول دخت خاله توی قیافه و روی مخن

دایی از برادرزنش میگه که از کوه سقوط کرده با

پسرش . ماهور قرار بود بره عروسه قلعه حسن خان 

و ما به دایی استرس ترافیک رو میدیم

*

روز کلاس . زودتر از همیشه تعطیل میکنم و میرسم 

سر کلاس خوب نیستم . تینا با موبایل میاد تو تا فیلم بگیره

انقدر بدم که بیخیال میشه

*

پنجشنبه برنامه تیاتر داریم میرم دنبال مجید و سارا خودش میاد\

تو ترافیک گیر میکنیم و به اجرا نمیرسیم

پسر توی محوطه سالن میگه یه روز دیگه بیاین راه تون یدم

میرم تو نوفل شاتو و توی یه گالری میچرخیم و بعدش میریم

تو کوچه ای که همیشه شلوغه

در نهایت میریم خونه سارا و فیلم میبیبینیم

من با خودم موزر اوردم و مجید رو به خاطر ریس بلندش 

اذیت میکنم . در نهایت خوش میگذره



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

حالا تو بگو