۱۳۸۹ بهمن ۶, چهارشنبه

به کثیقی شیشه عینک


نقاشی : بهناز فروردین/مرسی ازش


*تمیز ببینیم!!
بحث آلودگی بود! آلودگی ها و تبعاتی که خب طبیعتا هر آدمی رو می تونه نگران کنه !
گفتم : تو بیست و چن سال زدگی هیچ وقت تهران رو به این کثیفی ندیده بودم 
گفت تو که با این شیشه ی عینکت،همه جای دنیا رو کثیف می بینی....حداقل یه دستمال بکش اینو !نمی کشی بده من بکشم!!!
*فلاش بک 
اول دبیرستان بودم که عینکی شدم .اون موقع فکر می کردم بد ترین اتفاقی که می شد برام بیفته افتاده از بچه گیم هم از عینک بدم میومد. وقتی پدر بزرگم عینک می زد و جدول حل می کرد،لجم می گرفت . از نظرم عینک احمقانه ترین اختراع تاریخ بود. اصلن چرا باید چشم ضعیف می شد که عینک بخواد
شاید همین حس تنفر باعث می شد که از کارایی که نیاز به عینک داشت ، فرار کنم 
یا نسبت به اون بی توجه باشم. گاهی زیر پاهام پیداش کنم ،گاهی یه جایی بذارم که خودمم یادم بشه که کجا گذاشتم و....
تمیز کردن شیشه اش که جای خودش رو داشت!!!

*یک خاطره ی تلخ 
همیشه عینک رو بی دلیل ترین وسیله ی زندگیم می دونستم ،تا اینکه گذشت و اون سالی رسید که عمو مسعود بعد از مدت ها  از امریکا اومد ایران .چند روز بعدتر  قرار شد با اون و اون یکی عمو یکی از دوستاش بریم شمال زمین و ویلا ببینیم .وقتی رسیدیم شمال و عمو جان چشمش افتاد به دریای خزر،پاش رو کرد تو یه کفش که  من باید برم تو دریای شمال شنا کنم!! تا این روسا ی پدر سوخته همه اش رو بالا نکشیدن!!!از اونجا که اون موقع هم مثل الان هیچ کاری بدون من به تنش نمی چسبید ، منو به زور برد تو دریا!تا اینکه یوهو یه موج اومد و زد زیر عینک من و با خودش برد!
سه روز بدون عینک زندگی کردم تا عینک جدیدم اماده بشه!فک کنم کل سه روز رو از اتاق هم بیرون نیومدم!تازه فهمیدم که چه نقش مهمی رو تو زندگیم ایفا می کنه !حالا ندیدن یه طرف،اینکه هر کی می رسید و می گفت :اوه!تو بدون عینک این شکلی ئی؟؟؟یه طرف!!از اون موقع با عینک یک کم مهربون تر شدم ،بیشتر مراقبم. حتی وقتی جایی می خوابم که رفت و آمد زیاده،با عینک می خوابم اما تمیز کردن شیشه......!!!! 
*تماشای زندگی ،از پشت عینک همیشه کثیف!
هنوزم خیلی از دوستایی که دو سه ساله ندیدمشون ازم می پرسن هنوز شیشه عینکت کثیفه؟!!هنوزم خیلی ها که پیشم می شینن یا با هام صحبت می کنن به زور ازم می گیرنش و شیشه اش رو تمیز می کنن!رو اعصابشونه!!!
من ولی بهش عادت کردم . مهم نیست که دنیا رو از این پشت چه شکلی می بینی
مهم تر اتفاق هاییه که اونورش می افته!که نه شیشه ی تمیز می تونه تغییرش بده،نه شیشه ی تمیز !!

۲ نظر:

  1. هان؟ این خودت بودی؟

    پاسخحذف
  2. آقاااا، من عینکی نیستم ولی خودمو می کشم تا عینکی شم.از اینایی که فقط برای مطالعه عینک می زنن.انقزه دوس دارم.ولی نمی شم،چه کنم؟تلاش کردما،نشد.
    .
    عکسم هم خوب بود هم بعد از مدتها من تونستم عکسای این بلاگو ببینم،عکسای قبلی تو بلاگ اسپات آپ می شد نمیدیدم!

    پاسخحذف

حالا تو بگو