۱۴۰۴ آذر ۱, شنبه

جارو جره و باقی داستانها

 *

روزای کاری به شدن طولانی و سختن

تقریبا هر شب دیر دیر دیر میرم خونه

شرکت من زنگ میزنن میگن بارنامه هات

نیاز به اصلا ارن . استرس روانی کننده ای پیدا میکنم

اصلاح میکنم و میفرستم

ایشالا که طوری نمیشه

*

با مجید بثمون میشه. سر قفلی زدن روی هدیه

مجید سه روز اول هفته یر قابل معاشرته

چون گل و مشروبش زیادی از حده و تعادل روانیش

کاملا پایین

*

دوتا بازی جدید واسه پی اس فایو میخرم

به نظرم بازی نجات دهندس 

از هر رنج و درد و مصیبتی. برای جره

یه جارو برقی سفارش میدیم که جمعه به دستمون برسه

کلی ذوق داریم براش ولی به دستمون نمیرسه

حالمون گرفته میشه. زمانی حال گیری بیشتر میشه 

میفهمیم بچه مریضه و تب شدید داره

*

پنجشنبه با سیا و مجید میریم خونه سارا و یه فیلم

میبینیم . با مجید سر مثبت شدن اچ پی ویش شوخی میکنیم 

حس میکنم شوخی مون داره زیاده روی میشه

من ادامه نمیدم ولی بچه ها ول کن ماجرا نیستن

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

حالا تو بگو