۱۳۸۹ دی ۲۱, سه‌شنبه

دست در دامنِ کلیشه، برای ننوشتن از یک مخاطب خاص!


یکم/فرار از نوشتن،برای یک مخاطب خاص! 


نوشتم ،نوشتم و نوشتم!دستم رو گذاشتم روی بَک اسپیس 
 و همه اش رو پاک کردم!!!
وقتی می خوام در مورد "مخاطب خاص" بنویسم
نوشتنم سخت ترین کارزندگیم می شه!
(بین خودمون باشه!"مخاطب خاص" رو تازه یاد گرفتم)
 می دونم مخاطب خاص هم این نوشته ها رو می خونه!
حتی دقیق تر از منی که نویسنده ی این نوشته هام
(گاهی وقتا خواننده ها ،از نویسنده ها دقیق ترن!
می تونی با یه غلط املایی امتحان کنی!)
وقتی می بینی نمی شه راحت حرفت رو اینجا بنویسم،مجبورم برم دنبال پناهگاه!
دمبال شر که نمی گردم!می رم جای دیگه ای می نویسم شون
حالا دیگه  نوشته های سر رسید آبیم که شب عید حمید هندره وندره(!) به منو امین عیدی داده داره از اینجا بیشتر می شه!
دفتری که امن ترین جا برای منو مخاطب های خاص ِ زندگیمه!
اونجا راحت تر می شه گفت: بارون!پنجشنبه ،علی سنتوری، فکرم که....!!
جایی که راحت تر  می شه درو  وا کرد تا اسمشُ نبر بیاد تو!!!
پستی که کلی واسش زحمت کشیده بودم پاک کردم. 
مجبورم زور بزنم تا یه پست جدید جای اون بنویسم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
 دوم/یک داستان کلیشه ای!!


تو مترو نشستم و منتظر اولین قطار م که بیاد و من برم 
. یه نفر که خیلی از مقایسه کردن خوشش میاد
شروع می کنه به مقایسه ی ایران با کشورای اروپایی
که انجا اتوبوس هاش دم به دقیقه میان!متروهاش فلانن
خیابوناش اینجورین و وضعیت ترافیکش اونجوریه و ...
دوستش هم مرتب حرفاشو تایید می کنه و مصرانه تاکید می کنه
که ما ایرانی ها ادمای بدبختی هستیم!!
صدای قطار از یه ذره اونور تر میاد، مردم از جاشون بلند می شن
یه عده از خط قرمز هم جلو ترن!
یه عده دارن حساب می کنن که در مترو کجا قرار می گیره.
مترو می ایسته،در باز میشه،جمعیت حمله می کنن تو !
اقای مقایسه رو می بینم که داره با فشار می ره تو!فشار مضاعف
یه نفر هم یه گونی به ابعاد سه تای من داره با خودش می بره!!
دلم می خواد از اقای مقایسه بپرسم،تو متروهای فرانسه وضعیت فشار چه جوریه!؟
گاهی وقتا حس می کنم،با این آدما واین شرایط ،وضعیت فعلی هم از سرمون زیاده!!
یه ادیبی اخیرا گفته: هیتلرم اگه بود پس این ملت بر نمیومد!
طرف ،گفته و رفته ها...!!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

حالا تو بگو