۱۳۸۹ دی ۱۶, پنجشنبه

نوشتن،از روی عادت


یک.
می گفت خودم که از خدامه!ولی غرورم نمی ذاره!
 حس ِ جالبیه  این غرور!اون می تونه جلوی آدمُ بگیره
ولی آدما!معمولا نمی تونن جلوی اونو بگیرن!


دو . 

گاهی وقتا تو زندگی با چیزایی رو به رو می شیم
که خوب نیستن و از بد حادثه همیشه هستن
نه می تونی تغییرشون  بدی ،نه می تونه حذفشون کنی
مثل صدای آدما،مثل تیپ و قیافه شون،مثل رفتار،مثل اخلاق
شاید اگه اینا هم مثل سرنوشت آدم ها تغییر می کرد 
دیگه هیچ اخلاقی بد نبود،هیچ رفتاری نا مناسب نمی شد
هیچ صدایی موندگار نمی شد،هیچ دلی برای هیچ صدایی تنگ نمی شد !

سه.

معمولا وقتی  که مطالب خوب ِ زیادی رو می خونم
دلم می خواد نوشتنم رو بذارم کنار!
با خودم می گم : اصلا چه کاریه؟؟این همه نوشته ی خوب!
این همه نویسنده ی بزرگ و کوچیک
این همه رفیق دور و نزدیک ،که صد پله بهتر از من می نویسن
اما!یاد اون رفیقی می افتم که همیشه می گفت
دنیای به این بزرگی!یه گوشه اش هم ما بشینیم سازمون رو بزنیم!
چه عیبی داره!
 

۲ نظر:

  1. دنیای به این بزرگی! یه گوشه اش هم ما بشینیم صدای ساز شما رو بشنویم! چه عیبی داره؟

    پاسخحذف
  2. داش علی اون شماره یک حرف نداشت. این دید متفاوت تو رو هیچ نویسنده کوچیک و بزرگی نداره.

    پاسخحذف

حالا تو بگو