۱۳۸۹ تیر ۲۸, دوشنبه

بی دلیل


بعضی چیزا از ذاتایه جوری ان
کاریشون هم نمی شه کرد،تغییرشون هم نمی شه داد
چون ذاتا اینجوری ان
مثلا
دلیلی نداره ،دنبال لبخند روی صورت شاطر محل بگردم
هیچ نانوایی رو تا حالا ندیدم که بخنده .یادم نمیاد تا حالا نونوایی رو دیده باشم که بخنده
یا
دلیلی نمی بینم متصدی بانک جواب سوالمُ بده
مهم هم نیست که بده یا نه !چون معمولا جوابش به دردم نمی خوره
حتی
وقتی می ری بازار رضا یا پایتخت یا هر گورستون دیگه
اصلا عجیب نیس که صاب مغازه مثل ادم رفتار نمی کنه
اول یه ساعت با تلفنش لاس می زنه،بعد نیم ساعت با رفیقاش
و سایر کُساب(جمع کسبه) محل شوخی دستی می کنه
(چرا من عصبانی شدم یوهو؟)
 تازه می پرسه چی می خوای؟؟
یا گرافیست ها...وقتی مشغول کار هستند
مثل مجسمه می شن ...(به استثنای عمو سیا که وقت طراحی هم
بشکن و بزن و برقصشُ ترک نمی کنه)
یا اساتید دانشگاه
که به گدای سر کوچه شونم می گن مهندس
دکترم که می رن به دکتره می گن مهندس
یا برقکارها و آدمای فنی
که اینقدر با حوصله هستند که حوصله ی آدم سر می ره
یا لوازم ارایشی بهداشتی فروشیا
که همه شون"محمد خردادیان وار"  !مهربونن!
یا کافی نتیا
که همه شون بی جهت دوست دارند پاچه بگیرن !!!(دنیای این روزای من!)
بعضی وقتا،این موقعیت و جایگاهی که توش قرار می گیریمه
که ما رو تغییر می ده و از ما
 یک ادم بد اخلاق،بی مسئولیت یا مجسمه درست می کنه

۳ نظر:

حالا تو بگو