۱۳۸۹ تیر ۳۰, چهارشنبه

عشق و پیری


چند روز پیش تر ،داشتم واسه خودم تو خیابون ولیعصر قدم می زدم
اصولا  خیابون ولیعصر رو جای خوبی واسه قدم زدم می دونم
تنها ترم که باشم بیشتر بهم خوش می گذره
جلوی من دو تا پسر تقریبا هم سن و سال خودم هم راه می رفتن
و از سمت رو به روی ما،یک پیر مرد و پیرزن،اهسته داشتن عبور می کردن
دست همدیگه رو گرفته بودن و آروم اروم کنار هم راه می رفتن
یکی از این دوتا پسر چشمش به اینا افتاد
از نوع خندیدنش معلوم بود که داره زور می زنه جلوی خندیدنش رو بگیره
از بقل پیر مرد و پیرزنه رد شدیم 
یکی از پسرا گفت : سر پیری چه لاوی می ترکونن این احمقا!!
 یر مرده ،هنوز دست همسرش رو محکم گرفته بود و اهسته قدم می زد
خب!هنوز هم ادمایی هستند که برای دوست داشتن ،تاریخ انقضا در نظر می گیرند!!

۱ نظر:

  1. یکی ازم می پرسید صادقانه ترین چیزی که میبینی چیه؟؟؟
    و من اینو گفتم
    تصویری از حقیقت

    که توی پیری
    با چروکیدگی
    بتونی دوست داشته باشی
    دوست داشته باشه
    بی هیچ تظاهری

    پاسخحذف

حالا تو بگو