۱۳۸۹ مرداد ۲, شنبه

مطبوعات، حاش خوب نیست

 
(آینده ی احتمالی ما،اگر همینجوری ادامه بدیم البته)
1

از صبح که اومده بود سر کار،می دونست امروز یه کاری داره که به خاطر اون ،نمی تونه زود بره خونه .ولی یادش نمیومد که چه کاری داره .فیس بوکش رو باز می کنه!لیست دوستایی که باهاشون در طول روز در تماسه رو نگاه می کنه.اها!امید !قرار بوده با امید بره بیرون!زنگ می زنه و با امید واسه بعد از ظهر تو میدون ولیعصر قرار می ذاره. به عمو هم می زنگه که اونم بیاد. بعد از ظهر وقتی که داشت تو قهوه خونه ی بقل ده استاد چایی البالوش رو می خورد و قلیونش رو می کشید،موبایلش زنگ خورد. صولتی با صدای نگران ،پشت خط می گفت:علی مگه نگفتی دوشنبه جایی نمی ری که در مورد این کاره حرف بزنیم؟؟!یادش افتاد که امروز با صولتی قرار داشت ،نه امید!!
2
 می خواد بره ونک!عوضی سوار ماشینای سید خندان می شه!ظاهراً،بدنش اتو ماتیک به سمت سید خندان حرکت می کنه
3
قراره با مریم بره بیرون . بهش می گه بیا همون کافی شاپ توی خیابون ونک،همونجایی که سری قبل رفتیم . ساعت شش و نیمه و واسه هفت ربع دم کافی شاپ قرار می ذاره.به خیابون ونک می رسه،هرچی زور می زنه ،یادش نمیاد اسم کافی شاپه چی بوده،که هیچ!جاش رو هم یادش نمیاد!!سی بار ونک رو بالا پایین می کنه،بالاخره یه جا شبیه کافی شاپ رو پیدا می کنه و می ره تو!می بینه همون پاگردیه که سوسن خانوم ازش می ره بالا!می فهمه عوضی اومده!مریم پشت تلفن به مغز و روح فر فتوحش سلام می فرسته
4
یه نفر زنگ زده و می گه کامپیوترش بالا نمیاد،سی و پنج دقیقه در مورد خرابی دستگاهش صحبت کرده،بعد موقع خداحافظی می گی :من البته شما رو هنوز نشناختما!!طرف خیلی خونسرد می گه مهدی ام،شبت بخیر ...تلفت قطع می شه!با خودش فکر می کنه مهدی کیه؟
5
داره پیومک بازی می کنه...پیومک می فرسته...جواب براش میاد:جمله بندی رو!سند باکس رو نگا می کنه:"به این که گفتی یه هفته اس دارم زیاد فکر کردم!!"
*حالش بده
این روزا اصلا حالش خوب نیست!خیلی نگرانه!نکنه همینجوری بمونه؟؟

۱ نظر:

  1. خوب می شی عمو؛ هم من هم خودت خوب می دونیم چته؛

    پاسخحذف

حالا تو بگو