۱۳۹۰ خرداد ۱, یکشنبه

مثل فحش !!


 گم شو!!
 تو نمایشگاه،به مجید که از دیدن غیر اتفاقی خیلی ها راضی نبود گفتم: ببین در دسترس بودن چقدر بده!!!ببین این چند سالی که همه می دونستن از صبح تا بعد از ظهر من کجام ، چقدر ناور بود؟؟
اینکه حوصله ی یه نفر رو نداری و از صبح تا شب بشینه کنارت و مثل استارت ژیان هرت هرت می خنده و به زور می خواد باهات بازی کنه ....(لازمه اسمش رو هم بگم؟؟!)چقدر ازار دهنده است؟؟شوخی بی مزه یا واقعیت تلخ،به هر حال ایم مسئله  برای مندر طی  این چند سال ، یه مسئله ی عجیب و غریب  بود . گاهی از خوشحالی سورپرایز می شدم و گاهی...!
ذهنم می ره عقب و می رسه به روزی که حوصله ی خودمم نداشتم و به طور ناگهانی  در کافی نت باز شد و خانوم ِ  فداکار و جانی دپ  اومدن تو و من مجبور شدم-هر چند از روی اجبار و احترام-زورکی بخندم .قبل از اینکه به رسیدن مهمان سوم و دراماتیک تر شدن ماجرا برسه از خاطره میام بیرون. به این فکر می کنم که خرداد که تموم بشه،منم
می تونم مثل بقیه یآدما برم و واسه خودم گم شم!به نظرم "برو گم شو" نمی تونه فحش باشه!
می تونه یه آیتم مثبت از زندگی باشه!!
بمیر!!
تو توالت یه سوسک خفن رو به کشتن می دم و می ایستم و مردنش رو نگاه
می کنم!بعضی مردن ها تماشا کردن هم داره!بستگی داره که چه  موجودی باشه !!
ابله!!
آقای موسوم به بولی،از حضرات میلیاردر این روزگار و مدیر محترم مجموعه ی فلان!!،نشسته و برنامه ریزی هاشو واسه کلاس هاش تو ضیح می ده،نه می دونه چه روزایی کلاس برگزار می کنه،نه می دونه هر کلاس چند تا شاگرد می خواد،نه می دونه از کی شروع به کار می کنه ، نه تبلیغاتش آماده اس و دنبال کسی می گرده با این امکانات فول براش بازار یابی کنه!جناب مهندس،دو تا عدد رو هی ضرب در هم می کنه و تقسیم بر هم،تا ببینه با سیزده در صد تخفیف،چقدر کاهش هزینه داره!!
جایی که همه چیش احمقانه باشه،حتما میلیاردراش هم احمقن!!

۱ نظر:

حالا تو بگو